خاطراتی منقول از پسر بزرگوار شهید:
چند وصف عینی که خودم از این شهید عالی مقام شاهد بودم و اوصافی که دیگران بیان کردند:
در زمان کودکی گاهی همراه مرحوم پدرم به داروخانه می رفتم،تصادفا ً یک فردی از جلو مغازه عبور می کرد،پدرم می گفت این فرد را ببین، و هرچه پول داخل دخل مغازه داشت در پاکتی می ریخت و می گفت پشت سر این فرد برو و وقتی که اول خیابان دیگر رسید این پاکت را به او بده و هرچه اصرار کرد که چه کسی این را داده است بگو بنده خدایی؛
نیمه شبی به اتفاق مرحوم پدرم به منطقه فقیر نشین شهر رفتیم،درِ کهنه خانه ای از بیرون زنجیر شده بود،خود پدرم زنجیر در را باز کرد و به اتفاق به خانه بسیار تاریکی وارد شدیم،انتهای خانه پیر زنی مفلوک در رختخوابی خوابیده بود ،مرحوم پدرم به دست خودش غذایی را که آورده بود به دهان این پیر زن درمانده چروکیده می داد؛
شب های جمعه طبق معمول همه شب ها مسجد می رفت،ولی وقتی که نمازگزاری در مسجد نبود شروع به خواندن دعای کمیل می کرد و بدون صدا و آرام آرام باران اشک از چشمانش جاری می شد؛
ماه رمضان ها ماه عشق او بود دو ساعت قبل اذان صبح بیدار می شد،ضمن آماده کردن سحری شروع به خواندن دعای ابوحمزه میکرد با تضرع و جویباری از اشک و نمازهای مستحبی.
پس از شهادتش صبح پنجشنبه ای سر مزار این عزیز بودم،مرد باشخصیت شیک پوشی کنارم آمد و گفت این شهید با شما نسبتی دارد؟من گفتم پدرم هستند،ایشان گفتند که من ورشکسته بودم و این شهید در زمان حیاتش با کمک هایش مرا از ورشکستگی نجات داد،و البته تا آنجا که من به یاد دارم چند نفر دیگر را هم که به همین سرنوشت گرفتار شده بودند نجات داد؛
مادر شهیدی نقل می کرد که:فرزند شهیدش را به خواب دیده و از او در باره مقامش سوال کرده،این فرزند شهید به مادرش گفته که ما در اینجا هیچ کاره ایم و همه کاره شهید حاج محمد حسین افتخاری است؛
خداوند ما را جزو رهروان این عاشقان مکتب توحید و ولایت علوی و ائمه اطهار علیهم السلام قرار دهد.
از زبان خانم دکتر لاله افتخاری دختر شهید:
پدرم شهید محمدحسین افتخاری، مردی بسیار صبور، باگذشت و بسیار بخشنده بود و چیزی برای ما کم نگذاشت. او داروخانهای داشت که همان داروخانه، پایگاه امر به معروف و نهی از منکر بود. همچنین مسجدی را تأسیس کرد و کنار آن یک مرکز فرهنگی برای بانوان تاسیس شد. پس از شهادتش، جای خالیاش نه تنها برای ما بلکه برای مردم هم احساس میشد و مردم بسیار بیتابی میکردند همچنین خاطرههایی که از او داشتند، تا سالهای سال در میان محله برای هم تعریف میکردند و نبودش برای تمامی کسانی که ایشان را میشناختند یک خلابود.
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما