من از همان نوجوانی با محمد علی رفیق بودم
وقتی در عملیات فتحالمبین سال ۶۱ از ناحیه کمر مجروح شد و بیمارستان بستری شد قبل از اون من چشم هام مجروح شده بود با همان وضع با چند تا از رفقایم رفتم بیمارستان ساسان تهران عیادت محمد علی. تا منو دید گفت ؛ سید جعفر تو نابینا شدی منم که امیدی نیست دیگه بتونم راه برم. از این به بعد هر جا خواستیم بریم باهم میریم «تو پاهای من باش من چشم های تو ».
مدتی بعد محمد علی از بیمارستان مرخص شد و برگشت به ولایت. یک موتور چهار چرخ براش درست کرده بودن که بتونه راحت تر رانندگی کنه .یک روز آمد دنبال من و بهم گفت ؛ سید جعفر می خوام برم باغ سری بزنم تو هم بیا تا بریم هوایی بخوریم و برگردیم. اتفاقا چند تا بستنی هم خریده بود گذاشته بود توی کلمن تا بریم باغ بخوریم.
نشستم کنارش و راه افتادیم رفتیم. وقتی از آبادی به کوچه باغ رسیدیم ناگهان کنترل موتور از دست محمد علی خارج شد بلافاصله صدا زدم چی شده محمد علی !!؟ انگار داشت تلاش می کرد موتور چپ نشه. در همان حال گفت؛ هیچی بابا، آب از جوی سرریز کرده، اومده تا وسط کوچه گل شده،موتور گیر کرده تو گل در نمیاد !
در حالی که محمد علی داشت حرف می زد موتور به یک طرف چپ شد و باهم پرت شدیم توی آب.حالا نه محمدعلی می تونست منو از گل در بیاره نه من جایی رو می دیدم که بتونم محمد علی رو از آب بیرون بکشم
وضعیت بستنی ها هم که بماند..
جانباز سید جعفر میر غفوری
دوست و همرزم شهید