شهید حسین رحیمی فرزند محمد حسن در هشتم بهمن ماه سال 1330 در رویان شاهرود به دنیا آمد.به مدرسه رفت و تا پنجم ابتدایی درس خواند به خاطر بی علاقگی به درس و مشکل مالی خانواده ترجیح داد به کار کشاورزی و کارگری بپردازد .
از خدمت سربازی معاف شد و در کارخانه قند شاهرود مشغول به کار شد ایشان با بسیج نیز همکاری می کرد .
حاصل ازدواج حسین دو پسر و چهار دختر شد . سیزده سال زندگی مشترک داشت .
با وجود داشتن چند سر عائله و مشکلات زندگی ،غیرتش اجازه نداد که دشمن در سرزمینش تاخت و تاز کند و فرمان امامش روی زمین بماند ، راهی جبهه شد و بعد از پنج ماه و نیم حضور در جبهه در عملیات والفجر 8 در جزیره بوارین در روز بیست و یکم بهمن ماه سال 1364 شهید مفقودالاثر شد .
پس از 14 سال مقداری استخوان و پلاکش توسط گروه تفحص به وطن برگردانده شد و پس از تشییع در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد .
پسرش محمد حسین سه ماه بعد از شهادت پدر به دنیا آمد و هرگز پدرش او را ندید.
ستاد یادواره شهدای شهر رویان
بسم الله الرحمن الرحیم
الذ ین آمنوا والذین هاجرو ا و جاهدو ا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله والله غفور رحیم
آنانکه به دین اسلام گرویدند و از وطن خود هجرت نموده و در راه خدا جهاد کردنداینان منتظر و امیدوار رحمت خدا باشند که خداوند بر آنها بخشاینده و مهربان است
و با درود و سلام به سالار شهیدان حضرت حسین ابن علی(ع) با درود و سلام به یاوران حسین(ع) در روز عاشورا و با درود و سلام به شهداي به خاك و خون خفته کربلاي ایران و با سلام به شما امت حزب الله و پیرو خط امام.
این بنده حقیر چند جمله اي را به عنوان وصیت به روي ورق می آورم.
خدا را شکر که بار دیگر این امتحان الهی نصیبم شد و امیدوارم که بتوانم از این امتحان الهی سربلند بیرون آیم و شرمنده نباشم و آرزو داشتم که در بستر مرگ نمیرم و در راه خداشهید و کشته شوم که بتوانم دین خود را به اسلام ادا کرده باشم و این بهترین آرزوي من بود.
انتظاري که از مادر درد و رنج کشیده ام دارم این است که اولاً این فرزند خود را حلال کنید و بر مزار من گریه و شیون نکنید، تا مبادا دشمن شاد شود و امیدوارم انشاءالله زینب وار استوار باشید . همچنین پدر جان از شما[هم]خواهش دارم همچون حبیب ابن مظاهر که در راه اسلام و حسین پاي بر جا ایستاد شما هم در برابر دشمن همچون کوه استوار باشید و امام را تنها نگذارید و پیام دیگر به خواهران و برادران این است که همچون کوه استوار باشید و در برابر یاوه گویان بایستید و صبر انقلابی را پیشه کنید و هم چنین ازخانواده ام و بچه هایم و پدر و مادر و اقوام می خواهم بر مزار من گریه نکنند . براي اینکه خود این راه را انتخاب کردم و آگاهانه آمدم زیرا بهترین راههاست.
و از خداوند متعال خواهانم که صبري عظیم برخانواده هاي شهدا عطا نماید. مرگ براي ما شربت است. اگر همه ما بمیریم جا دارد تا اینکه مظلومی کشته شود و قاتلش معلوم نگردد و اگر کسانی باشند در دنیا در مقابل مظلوم کشی ساکت باشند، به اسلام خیانت نموده اند و در حال حاضر آمریکاي جنایتکار و شوروي در رأس آن می باشند و اسلام در مقابل آن موضع گرفته است و تا آخرین نفس و قطره خون می ایستد و هرگز به خود اجازه نمی دهد که ابرقدرتها و جنایتکاران دست از پاي خطا کنند و این جلو رفتن و موضع گرفتن باید با همکاري شما امت حزب الله باشد.
در خاتمه سخنی با امت حزب الله رویان : اینجانب از امت حزب الله می خواهم که پشتیبان امام امت باشند و امام را یاري نمایند و همچنین راه شهدا را ادامه دهند . و همچنین خانواده ام را به خدا می سپارم و امیدوارم که صبر را پیشه خود کنند و انتظار دارم از امت حزب الله دست پدري بر سر فرزندانم بکشند و امیدوارم و می خواهم که فرزندانم بتوانند انشاءالله راه مرا ادامه دهند.
« ربنّا افرغ علینا صبراً و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین »
به امید پیروزي کامل اسلام و نابودي کفر
« والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
برادر شما حسین رحیمی 63/4/8
بسم الله الرحمن الرحیم
درود بر رهبرانقلاب اسلامی ایران و تنها آرزوی تمامی مستضعفین جهان امام خمینی،رهبری که از اوایل با طاغوتها سازش نکرد و همچنان به مبارزه با آنها ادامه می داد و شب ها را نمی خوابد برای بیدار کردن ملت های زیر بند ابرقدرتها ،درود فراوان شما ملت به چنین رهبری که چنین حماسه می آفریند و قاطعانه در برابر قدرت ها ایستاده است چنین رهبری که در مقابل دشمنان شما ایستاده و هنوز هم عده ای هستند که در خوابند و چنین رهبری را نشناخته اندو هنوز هم در زیر بند هوای نفس خود هستند و هنوز راه خود را باز نیافته اند و در تاریکی هستندو به آینده ی خود نمی اندیشند.
ایا اینها به بعد از مرگ خود فکری هم کرده اند و بخاطر آورده اند که یارای هیچ ندارند و تنها اعمالشان گواهست و شهادت و کردارشان .
پس چه خوب قبل از (اینکه) مرگ تو را دریابد و هیچ کاری از تو برنیاید به خویش بازگردی و خود را در ترازوی خویش بسنجی وای بر تو، وای بر توکه تمام عمرت بی حاصل،تمام عمرت را غرق در گناه و تمام عمر در پوچی و بیهودگی ، به کوله بارت که برای خود بستی نظر کن و ببین چه داری برای جواب، هیچ!
تمام عمر غرق در گناه و شناور در اشتباه ! پس بیندیش و خودت را نجات بده و هر ثانیه را غنیمت شمار، زیرا دشمنان ما همیشه بیدارند و منتظر کمترین فرصت هستند و بدانید که دشمنان نقشه می کشند و می خواهند با اسم اسلام شما را بفریبند و اسلام حقیقی را بکوبند همانطوری که در زمان امامان با قرآن، قرآن را کوبیدند اینها می خواهند با یک روحانی و یا یک مجتهد فاسد و مفسد امام را بکوبند اما مطمئن باشیدکه حافظ همه خداست و شما باید در این راه از خود نیز بگذرید و نگذاریدکه اسلام را از دست شما بگیرند.
مرد میدان باشید و پا در میدان بگذارید . آیا وقتی که آخر این دنیا مرگ است.حیف نیست که مرد در بستر بمیرد ،مرد بایددر میدان باشد و مبارزه کند . حق دیگران را از دست غارتگران بگیرد.
سفارش می کنم امام را بهتر بشناسید او نماینده امام زمان و از خداوندش الهام میگیرد و مانند ابراهیم و محمد بت شکن می باشد هرگز پایتان را از رهنمودهای امام امت خمینی بت شکن بیرون نگذارید و اوست که حکومت را به امام زمان(عج) تحویل خواهد داد.
والسلام علیکم ورحمه الله برکاته
بسم رب الشهدا والصدیقین
راوی :حاج عباس رحیمی - برادر شهید حسین.
در رویان مشغول ساختن خانه شده بودم که یک روز داداش حسین برای کمک من آمدند،
چون هوا گرم بود بعد از مدتی داداش تشنه شدند و آب طلب کردند، من هم رفتم برای ایشان آب آوردم، پس از خوردن آب گفتند ،آب سرد نداشتید؟
گفتم داداش ، من تازه ازدواج کردم و پولی برای خرید یخچال ندارم.
داداش حسین گفت من مقداری پول دارم به شما می دهم برای خانواده ات یخچال بخرید، با کمکی که داداش کردند رفتم از شهر دامغان یخچال خریدم و از این طریق صاحب یخچال شدیم ،
با گذشت قریب چهل سال از آن زمان و با اینکه آن یخچال چند بار خراب و فرسوده شده است، چون آن کار خیر، یادگار برادر شهیدم هست هر بار آن را تعمیر کرده و استفاده می کنم.ان شاءالله که در آن دنیا نیز دست ما را بگیرند.
شادی ارواح مطهر شهدا صلوات برمحمد و آل محمد
----------------------------------------------------------------------
مادرم می گفت :روزی که بابا عازم جبهه بود از مادرم و اهل خانه خداحافظی کرد.
آن موقع من دو ساله و خواهرم سه ساله بود..
وقتی بابا دست به دستگیرهٔ درب خروجی خانه کرد چهار دست و پا به سمتش رفتم او نیز متوجه من و خواهرم شد مکثی کرد
یک پایش را من و پای دیگرش را خواهرم چسبید.به او آویزان شده بودیم و مثلا نمیگذاشتیم برود .
ما که نمی دانستیم کجا می رود همینقدر احساس و غریزه فرزندی ایجاب میکرد که مانع رفتن او از خانه شویم..
او نیز ما را بار دیگر بوسید و به مادرم داد و رو به ما گفته بود، پیش مادر بمانید من زود می گردم
«بابا رفته است که برگردد»
به نقل از دختر شهید حسین رحیمی
------------------------------------------------------------------------
اردیبهشت ماه سال ﴿۱۳۷۸﴾ بود که چندین تِریلِر حامل پیکر مطّهر شهدا ، از حرم امام خمینی ﴿ره﴾، تا حرم امام رضا ﴿علیه السلام ﴾ شهر به شهر تشییع شد .
در بین این شهدای عزیز ،مفقودین تازه تفحص شده زیادی بود که خانواده هایشان از وجود آن ها بی خبر بودند از جمله پدرم که بعد از چندین روز مراسم تشییع ، او را همراه بقیه ی شهدا به مشهد برده بودند و پس از طوافِ آنها در حرم امام رضا علیه السلام ، به زادگاهشان فرستادند. با تمام دلتنگی ها و گریه زاری های ما بچه ها و مادر.....
روز موعود فرا رسید باید برای استقبال پیکر خسته ی پدر می رفتیم پدری که کیلومترها راه از ما دور بوده و حالا بعد از چهارده سال چشم به راه برگشتش سر از پا نمی شناختیم . بابایی که با بال خونینش سالها تنها نمی دانم کجا افتاده بود .
آن روز ، روز دیدار ما دخترهای حسین با پدر بود دخترهایی که هزاران درد دلِ ناگفتهٔ ریز و درشت، برای بابا آماده کرده بودند. خود را به پادگان مستقر در آبشار رساندیم هر کدام گوشه ای از تابوت افتاده بودیم و زار زار گریه می کردیم
طاقت نیاوردیم پارچهٔ روی بدن پدر را کنار زدیم تا سیر ببینیمَش،شاید تسکینی شود و غم فراق را کم کند ،
امّا به محض کنار زدن پارچه چیزی که از همه بیشتر آتشمان زد گلبرگ های خشکیده ی خون روی چفیه بعد از گذشت این همه سال تازه به نظر می رسید.
خدایا بوی خونش را می شد به خوبی استشمام کرد. چفیه خونی را از مادر گرفتم.آن روی قلبم فشردم شاید خون تازه ای از پدر در رگهای من نیز جاری شود.
راوی دختر شهید حسین رحیمی
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
