راوی برادر شهید
بعد از آتش بس بود و عراق به قصد گرفتن اسیر از نیروهای ما در محورهای مختلف از جمله در موسیان با نامردی حمله کرد که در تاریخ 21/4/1367 اتفاق افتاد و شنیدیم تعدادی شهید شدند و تعدادی هم به اسارت در آمدند.
چند روزی که گذشت ما دیدیم هیچ خبری از برادرمان حجت نیست. در صورتیکه 20 روز به پایان خدمتش مانده بود.با آقای حسن خانی شوهر خواهرم به منطقه عملیاتی دهلران و موسیان رفتیم تا تحقیق کنیم که چه اتفاقی برای حجت افتاده ولی هر چه پرس و جو کردیم نتیجه ای نگرفتیم. تا انتهای خطی که به اصطلاح دژبانیشان مستقر بود رفتیم و تحقیقات کردیم هیچی نمیدونستن میگفتن اون روز اینجا ولوله ای بوده بعد از اونجا ناامید برگشتیم به اهواز و به معراج شهدا مراجعه کردیم. یک سری اجساد مطهر شهدا داخل سردخانه بود. به ما نشان دادند که شناسایی کنیم که چیزی دستگیرمان نشد بعد از اونجا اومدیم معراج شهدای تهران. آنجا هم نتیجه ای نگرفتیم و برگشتیم شاهرود.
یک نفر بنام آقای شریعتی اهل قلعه نو خرقان هم خدمت اخوی ما بود که ایشان درگروهان دیگری بود. حجت در گروهان دسته بهداری بود و راننده آمبولانس بود.آقای شریعتی موقع مراجعه ما به منطقه در مرخصی بود. دقیق بیاد ندارم که باهاش تماس گرفتم یا حضوری دیدمش. گفت من دو سه روز دیگه میخوام برگردم منطقه اونجا تحقیقات میکنم بهتون اطلاع میدم. یک هفته بعد نامه نوشت و گفت بچهها گفتند که حجت با آمبولانس برای انتقال مجروح رفته بوده که یک دفعه آمبولانس به محاصره عراقیا در میاد و دیدیم افرادی از داخل آمبولانس پیاده شدند و سوار تانک عراقیا شدند.
ما به استناد همین خبر گفتیم که حتماً حجت اسیر شده اما بعد از گذشت مدتی که مبادله اسرا شروع شد دیدیم اصلاً اسمی از حجت ما نیست اون موقع از سپاه پاسداران میرفتن به خانوادهها اطلاع میدادند و خانواده ها را میبردند سمنان پیشواز اسرا ولی به ما هیچ ابلاغی نشد و اسمش رو هم از رسانه نشنیدیم که جزو اسرا باشه. برای استقبال از حجت تهیه دیده بودیم و می خواستیم مجلس مفصلی براش بگیریم.سرانجام با آزادی آخرین اسرا ناامید شدیم. این چشم انتظاری 17 سال طول کشید و در نهایت در سال 1383 از بنیاد شهید آمدند و اطلاع دادند که دیگر اسیری در عراق نمانده و قرار شده که همه افراد مفقودالاثر را شهید اعلام کنند.