قدرتالله فرزند غلامحسن در دهم دیماه هزاروسیصدوچهلوچهار در رویان از توابع شهرستان شاهرود به دنیا آمد. مقطع ابتدایی و راهنمایی را در رویان به پایان رسانید ،اما مدرسهء جبهه و دفاع از مملکت اجازه تحصیل در مقاطع بالاتر را به او نداد.
قدرتالله در دوران انقلاب همراه با مردم در تظاهرات علیه حکومت پهلوی شرکت میکرد و با پیروزی انقلاب در پایگاه بسیج مشغول فعالیت شد و از همانجا به مناطق جنگی اعزام گردید. او پس از چند مرتبه حضور در جبهه شانزدهم آبان ماه سال 1362 در عملیات والفجر 4 در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید و پیکر پاک شهید تا سال 1373 در منطقه بجا مانده بود که توسط گروههای تفحص شهدا شناسایی و پس از 11 سال در گلزار شهدای رویان به خاک سپرده شد.
ستاد یادواره شهدای شهر رویان
بسم الله الرحمن الرحیم
و لاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
مپندارید که شهیدان راه خدا مردند بلکه زنده به حیات ابدي شوند و در نزد خدا روزي خواهند خورد
قرآن کریم، سورة آل عمران، آیه 169
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان راه حق حقیقت و با سلام بر حضرت مهدي(عج)و فرماندة کل قوا روح الله. سلام بر حضرت آیت الله العظمی روح الله الموسوي الخمینی این آیت حق، منجی انسان هاي دربند، حسین فاتح زمان،]پناه[ بی کسان، نایب برحق مهدي(عج)، مظهر عدل و رشادت، الگوي امامت، قلب تپندة امت، الگوي انسان ها ي،]پاک[ومطهر نمونۀ تهذیب و تقوي، قاعد اعظم، در هم کوبندة ستمکاران ، اسطورة] مقاومت [رهبرمستضعفین جهان، مظهر آزادي و آزادگی، شیر روز، زاهد شب، پیرجماران، فقیه عادل امام برحق، اي امام، اي مشت تو همچو پتک ابراهیم، کوبنده بر فرق بت ها، اي فریاد تو همچون موج بر پیکر صخره ها، اي زبان عشق و فلاح، اي تجسم ایثار،در سال روز رویش گل بوته هاي]آزادي [ عمرت دراز باد، به بلندي آفتاب، انشاءالله و بادرود بر شهیدان به خون خفتۀ راه حق و حقیقت، این یاران امام عزیز و این شاگردان امام حسین(ع) که درس شهادت را از مولا و سرورشان حسین(ع) آموختند. این گل هاي پرپر که سند پیروزي مستضعفین بر مستکبرین می باشند، اینان که با نثار خون خود در پاي درخت نونهال انقلاب آن را بارور می سازند و خواهند ساخت و اینان همچون شمع هستندکه می سوزند و با سوختن خود محوطۀ اطراف را روشنی می بخشند.
و با سلام و درود بر رزمندگان جبهه هاي حق علیه باطل این یاوران امام امت و وارثان به حق خون شهیدان این سربازان امام زمان(عج) که با یورش شبانه خود قلب سیاه دشمن را این بعثیان مزدور را به خاك مذلّت می کشانند و میروند تا با حملۀ نهایی خود راه کربلا را باز کرده و خبر فتح کربلاي حسین(ع) را براي مردم انتظار کشیدة ایران به ارمغان بیاورند.
سلام بر تو اي پدر و مادر مهربانم که چه قدر زحمت کشیدید و مرا بزرگ کردید و باهمۀ مشکلات در تابستان و زمستان سرد، مرا پرورش دادید و مرا به مدرسه فرستادید تا در آینده روشن دل باشم و علوم دینی را به من آموختید. براي من از شجاعت هاي یاران رسول خدا(ص)و از امامان گفتید و به من شهامت و شجاعت و شهادت آموختید و به من گفتید که ما اگر مسلمان هستیم باید با کافر بجنگیم و خون بدهیم و به من مبارزه با کفر را آموختید.
و درود بر شما اي پدران و مادران که با ایثار و از جان گذشتگی فرزندانتان، امیدآینده تان، روشنی قلبتان ما را به جبهه می فرستید تا در رکاب این حسین زمان با کفار بجنگند و درود بر شما اي پدران و مادران شهید که خداوند آنقدر خانوادة شهید را بالا می داند که می فرماید:« اگرکسی آنها را شاد کند مرا خشنود کرده و اگر کسی آنها را آزاردهد مرا آزرده است» بله کسی که فرزندش را به جبهه می فرستد تا در راه خدا فدا شود ابراهیم وار می خواهد اسماعیلش را در راه خدا قربانی کند، خداوند هم چنین مقامی به او خواهد داد.
سلام بر شما برادرانم و خواهرم به راستی که ما امانتی هستیم از خداوند در دست پدران و مادران که هر وقت خدا بخواهد امانتش را می گیرد و امیدوارم در شهادت من گریه نکنید و لباس سیاه نپوشید و باید خوشحال باشید که برادري داشتید که توانستید فداي این اسلام کنید و امیدوارم شما راه مرا ادامه دهید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و تا آخرین قطرة خونتان از ولایت فقیه حمایت کنید چون امام زمان(عج) می فرماید :« رویدادهاي زمانه به راویان احادیث رجوع کنید آنان ،]مثل[ من بر شما و من حجت خداایشان می باشم و این راویان احادیث جز ولایت فقیه کس دیگري نمی تواند باشد پس اگر از ولایت فقیه حمایت کنید از امام زمان(عج) حمایت کرده اید و اگر پشتیبان آنان باشی پشتیبان امام زمان(عج) هستید.
اما اي خواهر مهربانم حجابت را حفظ کن تا فاطمه زهرا(س) از تو خشنود گردد و شما اي خویشان من از ولایت فقیه حمایت کنید و در دعاهایتان همیشه امام را دعا کنید وشما اي دوستان من ناراحت نباشید از اینکه من در بین شما نیستم و کسانی هستند که جاي مرا پر کنند و عده اي از ما باید خون بدهیم تا بقیه در آسایش زندگی کنند.
و شما اي امت شهیدپرور در دعاهایتان امام را دعا کنید و در هر مشکلی که پیش آمد امام را تنها نگذارید دعاي فرج امام زمان(عج) را بعد از نماز بخوانید و همچنین دعا توسل را بخوانید. در شب هاي چهارشنبه و همچنین در شب هاي جمعه دعاي کمیل بخوانید هر چند دقیقه فریاد یا محمد(ص)سر دهید. در شب هاي جمعه که بر سر مزارم آمدید آیه اي از قرآن تلاوت کنید و پرچم بر سر قبر من به اهتزاز درآورید که یکی پرچم ایران با آرم الله باشد و یکی پرچم یاحسین(ع) و دیگر پرچم یا مهدي(عج) ادرکنی و در پایان 10 روز برایم روزه بگیرید و دو ماه هم نماز بخوانید.
به امید پیروزي لشکریان حق بر باطل.
« والسلام علی من اتبع الهدي»
1361/12/10 قدرت الله عامري
پادگان شهید صدوقی
امام را دعا کنید، رزمندگان را دعا کنید
بسم رب الشهدا و الصدیقین
خاطره اول:به نقل از خواهر شهید قدرت الله عامری
سال اولی که داداش قدرت روزه گرفت 14ساله بود، یادم هست چله تابستان بود یک روز صبح زود با پدرم رفتند باغ که سم بزنند و تا هنوز هوا گرم نشده برگردند منزل، اما وقتی مقداری باغ را سمپاشی کرده بودند موتورسمپاش خراب شده بود، آنها ایستاده بودند موتور را درست و سمپاشی را تمام کرده و حدوداً ظهر بود که به خانه برگشتند، گرما آدم را کلافه می کرد ،حتی ما که توی خانه بودیم واقعا کم آورده بودیم ،وقتی از راه رسیدند دیدم صورت داداش قدرت از گرما گر گرفته و قرمزشده.
به او گفتم داداش، امروز روزه نگیر، به من گفت اگر راست می گویید خودت روزه ات را بازکن، چون من اون موقع 8ساله بودم. قبول نکردم گفتم من که خانه بودم تشنه نشدم ،خلاصه من که حریفش نشدم، بابا آمد به قدرت گفت باباجان توی این هوای گرم خیلی اذیت شدی، توکه هنوز به سن تکلیف نرسیدی امروز را روزه نگیر، نگاهی به بابام کرد و گفت بابا من اذیت نمی شوم ، لذتش به این هست که آدم توی سختی خودش را محک بزند، روزه ای که آدم هیچ سختی نداشته باشد به اندازه این روزه ارزش ندارد بعد هم رفت سایه دیوار حیاط روی زمین خاکی یک مقدار آب ریخت که خنک بشود، لباسش را بالا زد و روی زمین بدون هیچ زیر اندازی دراز کشید شکمش را روی زمین گذاشت تا مقداری عطشش کم بشود.
خاطره دوم:
قدرت برای بار دوم می خواست عازم جبهه بشود، چون برادر دیگرم جبهه بود پدرم گفت تو حالا نرو و به درس و مدرسه ات برس تا برادرت از جبهه برگردد، بعد تو برو ، داداش قدرت رو کرد به بابام و خیلی با احترام گفت بابا شما نمی دانید این عراقی ها چه جنایاتی مرتکب می شوند، میدانید دختران جوان در برخی شهرهای مرزی برای اینکه به دست عراقیها نیفتند خودشان را داخل رودخانه انداختند و آب آنها را برده است ،حالا چطوری من اینجا بمانم و دنبال درس بروم ، ان شاءالله اگر قسمت بود و برگشتم فکری برای درس و مدرسه می کنم ،الان فعلا ذهنم درگیرجبهه هست چون فکر می کنم خواهرهای خودم آنجا گرفتار هستند.
همیشه در مورد حجاب و چادر به من سفارش می کرد که خواهرم حجاب کامل فقط چادرهست چون حجاب حضرت زهرا بوده است.
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
