بسم رب الشهدا والصدیقین
شهر شاهرود در بیست و هفتمین روز بهمن ماه سال ۱۳۴۳ شاهد تولد و گریه های نوزادی بود که دل و چهره صفرعلی و فاطمه صغرا را غرق شادی و خنده کرده بود، این خانواده مذهبی ، مومن و دوستدار اهل البیت نام پسر نو رسیده را علیرضا گذاشتند، علیرضا کنار اعضای خانواده در منزلی ساده و کوچک درس خواند و قد کشید ، در سالهای ۵۶ و۵۷ که اوج مبارزات مردم انقلابی ایران علیه حکومت وابسته پهلوی بود علیرضا اواخر دوره راهنمایی را سپری می کرد ، پساز پیروزی انقلاب و تشکیل بسیج شده و در کارهای فرهنگی و اجتماعی مسجد فعالیت زیادی داشته و به نماز اول وقت اهمیت زیادی می داد ،پس از شروع جنگ تحمیلی او کلاس درس را در سال دوم دبیرستان رها کرده و پس از طی دوره آموزش نظامی بعنوان بسیجی داوطلب برای دفاع از وطن به جبهه اعزام و در ادامه نیز چند نوبت دیگر درجبهه های مختلف حضور یافت.در یکی از این اعزامها در یک تصادف رانندگی در منطقه عملیاتی جنوب بهمراه چندین نفر از رزمندگان مصدوم شد و پایش شکست.ولی این اتفاق هم نتوانتست موجب ترک جهاد و مبارزه اش شود.
برای شهید آقایی ۱۵ ماه و۱۴ روز سابقه جبهه ثبت شده است. در آخرين اعزام علیرضا که با تابستان بسیار گرم خوزستان در سال ۶۴ مصادف شده بود، گردان کربلا به فرماندهی شهید والامقام اخوی عرب( سردار حسین عربعامری ) در جاده خندق و پاسگاهای آبی اطراف آن مأموریت پدافندی داشت و علیرضا در گروهانی حضور داشت که در نزدیکی محراب (کاسه) مشغول حراست و نگهبانی از مواضع رزمندگان اسلام بودند، در گرمای طاقت فرسای جزایر مجنون و جاده خندق در شرایطی که دما اکثر روزها بالای ۵۰ درجه بود و هوا شرجی، رزمندگان که بعضا از آزار واذیت موشها و پشه های معروف هور نیز در امان نبودند خالصانه و دلیرانه در مقابل دشمن بعثی تا دندان مسلح ایستادگی می کردند. بنده که درتعاون گردان کار می کردم به اقتضای وظیفه ام پیگیر وضعیت مجروحین و شهدا بودم گزارش دادند شب گذشته برادر پاسدار علیرضا آقایی که در سنگر مشغول نگهبانی بودند ترکش خورده و به اهواز منتقل شده است ، یکی دو روز بعد در معیت دایی رضا بسطامی (علیرضا شوهر خواهر ایشان بودند ) اخوی عرب و چند نفر دیگر رفتیم بیمارستانی در اهواز ،علیرضا در حالت کما بود و کلی وسیله و تجهیزات از جمله سرم، خون و لوله ای به بینی ایشان وصل بود، از وضعیتش پرس و جو کردیم جواب درستی ندادند (نمی توانستند جوابی بدهند) برگشتیم خط و چند روز بعد خبر شهادت علیرضا را آورند و سرانجام در تاریخ ۱۲ شهریور سال ۶۴ دعوت حق را لبیک گفته و پس از تشیع پیکر مطهرش در شاهرود در گلزار شهدای زادگاهش در کنار رفقای شهیدش آرام گرفت. پس از قریب چهل سال از گذشت آن واقعه تلخ برای دوستان و البته شیرین برای علیرضا، هنوز آن صحنه تازه بوده و همواره چهره مهربان توام با تبسم و قدم های استوار و محکم علیرضا در ذهن به یادگار مانده است. در این ماموریت گردان کربلا در جاده خندق علاوه بر شهید علیرضا آقایی ۵_۶ نفر دیگر از نیروهای گردان که درمحراب (با توجه به فاصله بسیار کم با دشمن و عدم امکان بیرون آمدن از سنگرها در طول روز) در شرایط بسیار سختی مشغول حراست و حفاظت از مواضع خودی بودند با اصابت گلوله خمپاره دشمن بر روی سنگرشان به شهادت رسیدند که یکی از آنها شهید سید حسن میری نوحه خوان و مداح خوش صدا و خنده روی گردان بود.
روحش شاد و همنشین شهدای کربلا
راوی "حمید باقری" همرزم شهید