ابوالقاسم صالحی

ابوالقاسم صالحی

نام و نام خانوادگی: ابوالقاسم صالحی
نام پدر: عبدالحسین
تاریخ تولد: 1337/01/20
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: کمک آرپی جی زن
تاریخ شهادت: 1365/02/29
نام عملیات: مقابله با تک دشمن
محل شهادت: مهران-باغ کشاورزی
نحوه شهادت: جراحات وارده بر بدن -
وضعیت پیکر: پیکر شهید پس از 40 روز به وطن بازگشت
محل مزار: شاهرود-رویان
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

ابوالقاسم فرزند آخر عبدالحسين در بيستم فروردين سال 1337 در رويان شاهرود متولد شد. خانواده پر جمعيت آنها با شغل دامداری و كشاورزی پدر كه درآمد كمی داشتند امرار معاش می كردند.
ابوالقاسم تا اول راهنمايي درس خواند ودرس را رها کرده وبه شغل كشاورزی و دامداری مشغول شد.
در نوجوانی با تشکیل دسته های زنجیر زنی ونوحه خوانی با بچه ها به عزاداری می پرداختند.
ازدواج كرد و صاحب سه فرزند شد. بدنبال عضویت در بسيج محل اولين بار دربهمن سال 1361 در منطقه عملیاتی والفجر مقدماتی حضور یافت او‌ مسئول تدارکات گروهان بود ، بار دیگر عازم جبهه شد ،يك بار مجروح شد. سومين مرتبه ای كه جبهه رفت كمك تير بار چی بود و در منطقه باغ کشاورزی مهران در بيست و نهم ارديبهشت 1365 توسط دشمن به شهادت رسيد. پیکر مطهر او و چندین شهید دیگر چهل روز در زير آفتاب سوزان منطقه بجا ماند.سرانجام پیکرش پس از تشیع در گلزار شهدا رويان آرام گرفت.

ستاد یادواره شهدای شهر رویان

بسم الله الرحمن الرحيم

خداوندا تو را به یگانگی می پرستم و تنها از شما یاری میجویم خداوندا تو را شکر میگویم که مرا آفریدی و مسلمان آفریدی و شیعه علی بن ابیطالب (علیه السلام) خلق کردی. خداوندا تو را شکر میگویم که به من گوش دادی تا بشنوم و به من چشم دادی تا بینایی داشته باشم و به من زبان دادی تا تکلم کنم و به من عقل دادی تا خوب و بد را تشخیص بدهم تا بتوانم در راه دین تو و ائمه معصومین قدم بردارم . خداوندا! به ما توفیق بده تا راهی که [...]. گام برداریم سلام بر امام حسین (ا) و یاران او و سلام بر فرزند عزیزش امام زمان (عج) و سلام برنایب برحقش امام خمینی رهبر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران که ما را به راهی که خدا و رسولش فرمودند رهبری فرمود تا بتوانیم اسلام حقیقی را بشناسیم ، تا بتوانیم راه امام حسین(علیه السلام) و هدف ایشان را که اسلام عزیز میباشد، بپیماییم خداوندا توفیق به ما بده تا بتوانیم راه شهدای عزیزمان را ادامه بدهیم.
سلام بر شما مادر عزیزم که سالهای متوالی رنج مرا کشیدی و هیچ بهره ای از من نبرده ای. انشاء الله در قیامت در نزد فاطمه زهرا (ع) روسفید باشی. مادر جان من نتوانستم حق مادری را به جا آورم امیدوارم که مبادا بعد از شهادت من هیچ گونه ناراحتی بفرمایی، صبر و استقامت را اختیار بکن و برادرانم را بفرست تا در جبهه بیایند و اسلحه به زمین افتاده مرا بردارند و سلام بر شما همشیره های عزیزم امیدوارم که گوش به فرمان امام امت بوده باشید فرزندانتان را تربیت بفرمایید تا به یاری روح خدا بشتابند و(هل من ناصر) امام عزیزمان را لبیک بگویند. بعد از شهادت من هیچ گونه ایجاد ناراحتی نفرمایید و زینب وار در برابر مشکلات بایستید و راه شهدا را ادامه بدهید و سلام بر شما برادرانم حاج احمد و محمد و محمود سلام عرض میکنم امیدوارم که گوش به فرمان امام امت باشید و انشاء الله اسلحه بر زمین افتاده مرا بردارید و به یاری دین مبین اسلام بشتابید.
خداوندا! هدف از جبهه آمدن من این نیست که بیایم و با دشمنان اسلام بجنگم و شهید بشوم اما در عوض مرا به بهشت ببرید. من آمدم که با این مزدوران از خدا بی خبر بجنگم و جانم را فدای اسلام بکنم عوضش شما اسلام را پیروز بفرما. من آمدم تا در زیر تانک ها و خمپاره های دشمنان دین تو قطعه قطعه بشوم وشما در عوضش اسلام را پیروز بکنید،انشاء الله.
و سلام به شما برادرانم حاج احمد و محمد سلام عرض میکنم و از شما می خواهم که گوش به فرمان امام امت بوده باشید مبادا که از انقلاب کناره گیری بکنید. حاج احمد و محمد امیدوارم که این چند کلامی به ایام وصیت مینویسم به نحو احسن گوش بکنید [اولاً من به مبلغ ۱۹۰۰۰ نوزده هزار تومان سهم سادات بدهکار میباشم و مبلغ هشت تومان سهم مبارک امام بدهکار می باشم و دو هزار تومان به مادر و دو هزار تومان به حسین کربلایی ۶۰۰ هزار تومان به بانک شرکت تعاونی بدهکار میباشم و به مبلغ ده هزار تومان خرج عزایم بکنید. مرا حتماً از گردنم به در بکنید و عوضم یا خودتان یا همسرم را بفرستید به حج. در ضمن سالی دو هزار بـه مادر بدهید تا زنده بود از درآمد باغ هایم. و یک ماه هم روزه بدهکار میباشم، بدهید برایم بگیرند. میخواهم که یک دهه عزاداری به نام فاطمه زهرا (سلام الله علیها) در خانه یا در خانه خودمان برپا کنید از مال خودم . و پنج هزار تومان هم حق مظالم از برایم بپردازید و برادر جان خانواده تا در خانه ام بود و سرپرستی را برعهده داشت میتواند در خانه ام بماند و بر زندگی خانه ام مسلط باشد و هر وقت می خواست اختیار کند! ایشان مهریه اش [را] از من طلبکار میباشد طبق اسلام با ایشان رفتار دارید.

ابوالقاسم صالحی

اشغال دوم مهران پس از شکست سنگین عراق در فاو، با عملیات ثار الابطال (خون خواهی قهرمانان) ارتش عراق در تاریخ 27/2/1365 به وقوع پیوست. این ارتش با دو لشکر از دو محور وارد عمل شد. در محور جنوبی تپه میگ سوخته، جاده مهران ـ هرمز آباد، روستای بهین بهروزان به سمت دهلران، شهرک ملکشاهی، جاده کمربندی ودر نهایت شهر مهران را تصرف کرد و در محور شمالی نیز ارتفاعات 310، 307، 330، تپه غلامی، رضا آباد، دراجی وباغ کشاورزی را اشغال کرد. اما دو ماه بعد با اجرای عملیات کربلای 1 مجدداً مهران آزاد شد.

ابوالقاسم در (باغ کشاورزی یا رضا آباد) منطقه مهران ،در عملیات (مقابله با تک دشمن ) به محاصره دشمن در آمد و تا آزاد سازی آن منطقه، بدن مطهر شهدا از جمله ابوالقاسم، به مدت چهل روز آنجا ماند.

رژیم بعث عراق، روی بدن شهدا پودر شیمیایی ریخته بود و وقتی به سراغ شهدا رفتیم بدن ها متلاشی شده بود.ابوالقاسم را بکمک پلاکش شناسایی کردند.

آن زمان در روستای رویان یک خط تلفن بود که مردم برای ارتباط با رزمنده ها مخابرات روستا می رفتند و پشت نوبت منتظر می ماندند.

ابوالقاسم و برادرش با هم آمده بودند جبهه. ما با هم بودیم. خانواده هایمان می‌رفتند مخابرات و منتظر بودند تا ما بهشان زنگ بزنیم و صحبت کنیم.متوجه شدم مادر ابوالقاسم از آن طرف خط گریه می کند. ابوالقاسم او را دلداری داد و گفت:

مادر گریه نکن .من حالم خوبه.نگران چه هستی مادرجان ؟مادر مراقب خودت و همسر و فرزندانم باش.امید من بعد از خدا, به تو هست مادر.

وقتی ابوالقاسم تلفن را قطع کرد ناگاه به گریه افتاد پرسیدم ابوالقاسم چه شد؟ تو الان داشتی به مادرت دلداری می‌دادی که احساس دلتنگی نکند.چه شد پس!؟ در جوابم گفت : به حال گریه های مادرم دلم سوخت از گریه های او گریه می کنم

به نقل از همرزم شهید ابوالقاسم صالحی

-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

ابوالقاسم گفت من می‌خوام برم جبهه. خیلی امام خمینی را دوست داشت یه دفعه مادرم به من گفت این دفعه دیگه نذارش بره جبهه. من قدرتم بیشتر بود وقتی که اومد خونه مادر ریسمانو انداختم دورش و به ستون بستمش. ابوالقاسم از صبح تا ساعت ۳ بعد از ظهر بسته بود. هی مادرم می‌گفت آب و نونش بده ولی بازش نکن. داد و بیداد می‌کرد می‌گفت منو ول کن نمیرم جبهه.

بازش که کردم فکر کردم دیگه نمیره چون رزمنده‌ها رفته بودند و جا مانده بود. ولی ساکش رو گرفته بود و خودشو گرمسار به اونا رسونده بود. همون دفعه رفت ولی دیگه برنگشت و شهید شد

راوی: محمود صالحی برادر شهید

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا