Lavc58.54.100

عبدالرحیم عامری

نام و نام خانوادگی: عبدالرحیم عامری
نام پدر: عباس
تاریخ تولد: 1320/01/14
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: رزمنده
تاریخ شهادت: 1361/08/11
نام عملیات: محرم
محل شهادت: عین خوش
نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره به پا و خونریزی شدید
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: شاهرود-رویان
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

به نام خدا

زندگینامه شهید عبدالرحیم عامری،

در اولین روزهای سال نو و بهار طبیعت و مقارن با ۱۳۲۰/۱/۱۴ ،اولین گریه‌های نوزادی پسر که بعدا عبدالرحیم نام گرفت با شادی و شعف وصف ناپذیر عباس و نرگس عجین شد ، او که پنجمین پسر و ششمین فرزند خانواده عباس بود وقتی به سن نوجوانی رسید برای کمک به معیشت خانواده مردانه مشغول کار شد، از جمله کارهای سخت و سنگینی که عبدالرحیم نوجوان انجام می‌داد این بود که به همراه برادران و دوستان خود برای جمع آوری هیزم قیچ که در آن زمان سوخت رایج برای حمام ،پخت و پز و... بود به بیابانهایی که خیلی از روستا دور بود می‌رفتند ،

عبدالرحیم پس از گذراندن خدمت سربازی ازدواج کرده و در کارخانه قند شاهرود مشغول به کار شد.

پس از اینکه نسیم روحبخش انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی ره در سطح کشور وزیدن گرفت ، عبدالرحیم به همراه برادر بزرگتر خود حاج حسن و دیگر مبارزان انقلابی جلسات محرمانه ای را با هدف چگونگی سازماندهی و کمک به پیروزی انقلاب در محل کار خود در کارخانه قند شاهرود تشکیل داده و در ادامه علاوه برحضور فعال در راهپیمائی ها نسبت به پخش اعلامیه های حضرت امام، همچنین مشارکت ، جمع آوری و ارسال کمک‌های مالی به قم جهت حمایت از اعتصاب کنندگان انقلابی که با مشکل عدم پرداخت حقوق توسط رژیم پهلوی مواجه شده بودند، نقش برجسته ای در پیروزی انقلاب ایفا نمودند،

استکبار جهانی که ناباورانه شاهد پیروزی انقلاب مردمی ملت ایران بود جنگی عظیم را به انقلاب نو پای مردم شریف ایران تحمیل نمود و عبدالرحیم تکلیف گرا با داشتن ۵ دختر و اشتغالات فراوان کاری( کارخانه قند، باغات کشاورزی و دامداری )در مهر ماه سال ۱۳۶۰ به همراه تعداد زیادی از جوانان رویان برای دفاع از انقلاب خود پس از طی آموزش نظامی در جبهه‌ سوسنگرد حضور پیدا کردند،

عبدالرحیم که منتظر تولد فرزند ششم خود بودند در پاییز سال ۱۳۶۱ در کنار کمک های مالی قابل توجه به جبهه ها،مجددا عازم عرصه های نبرد حق علیه باطل شدند و در عملیات محرم که در تاریخ ۱۳۶۱/۸/۱۱ در منطقه دشت عباس و عین خوش بمنظور بیرون راندن دشمن بعثی از خاک ایران عزیز انجام شد با اصابت ترکش خمپاره به دیدار حضرت حق شتافت و پیکر مطهر شهید درگلزار شهدای رویان آرام گرفته و زیارتگاه عاشقان این مرزو بوم قرار گرفت.

تقدیم به ارواح مطهر شهدا

صلوات بر محمد و آل محمد

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم اجعلنی من جندك فان جندك هم الغالبون واجعلنی من حزبک فان حزبک هم المفلحون واجعلنی من اولیائک فان اولیائک لاخوف علیهم و لاهم یحزنون

خداوندا مرا از سربازان خودت قرار بده به درستی که سربازان تو پیروزند و مرا از خوبان خودت قرار بده، به درستی که خوبان رستگارند و مرا از دوستانت قرار بده به درستی که دوستان تو هیچ حزن و اندوهی ندارند.

با حمد و سپاس فراوان به درگاه خداوند بزرگ و با سلام به پیشگاه امام زمان(عج) و نایب برحقش امام خمینی و درود به روان پاك شهیدان اسلام و سلام بر ملت شهیدپرور ایران و سلام بر خانوادة عزیزم که با ایثار و فداکاري خود راضی شدند که من هم به صف رزمندگان اسلام بپیوندم.

برادران و خواهران عزیز اکنون صداي هل من ناصر حسین زمان از حسینیۀ جماران به گوش می رسد و هر خردمندي را به گفتن لبیک وادار می سازد و بر هر فرد مسلمان واجب است که به این نداي حسین گونۀ اماممان لبیک گوید. مگر نه اینکه ما بارها گفته ایم یا حسین کاش ما در کربلا می بودیم و تو را یاري می کردیم

اکنون کربلاي حسین در کربلاي ایران متجلی شده است و همان فریاد حسین(ع)از زبان فرزندش امام خمینی به گوش می رسد. حال این گوي و این میدان و این کربلا و این مابیایید تا فرصت از دست نرفته از این خرمن پرفیض الهی بهره برگیرم و به رهنمودهايپیامبرگونۀ رهبر عزیزمان گوش فرا دهیم و از حالت بی تفاوتی بیرون بیاییم.

ما وارثان خون هزاران شهید به خون خفته ایم، چشم این عزیزان به اعمال و رفتار ما دوخته است، مبادا خداي ناکرده با اعمالمان این خون هاي پاك را پامال کنیم. در خاتمه ازهمگی شما التماس دعا دارم و عاجزانه از شما می خواهم که امام را دعا کنید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدي خمینی را نگهدار،

از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزا

والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته

خاطره ای از زبان همرزم شهید آقای قنبر یوسفی.

از ۱۹ سالگی با عبدالرّحیم آشنا بودم موقعی که به مدرسه می رفتم کتابم را زیر بغلم می زدم و با دوستانم عباس شکری و شهید محسن جعفری به کوچه باغ می‌رفتیم و درس می خواندیم.آن موقع کلاس هشتم یا نهم رشته ریاضی فیزیک بودیم. همان روز در حال عبور از کوچه باغ عبدالرّحیم را دیدیم که چکمه های سیاه رنگ بلندی به پا داشت و معلوم بود برای رفع خستگی کنار دیوار باغ زیر سایه درخت نشسته است.تا چشممان به او افتاد سلام و خدا قوتی گفتیم او هم گرم جوابمان را داد. بعد سلام و احوالپرسی در حالی که از پیش او رد می شدیم صدایمان زد و گفت: قنبر ؟! محسن؟! بیایید نزدیکم با شما حرف دارم .
او با زبانی آرام ما را به ادامه‌ی تحصیل تشویق کرد و در ادامه‌ی صحبت هایش به هر دویمان گفت:پسرم مبادا در خواندن نماز اول وقت تنبلی کنید همیشه نماز اول وقت را در اولویت کارهایتان بگذارید.
همین نصیحت ها و تشویق های او باعث شد ما با هم ارتباط بیشتری پیدا کنیم. من با اینکه نوجوان بودم میدانستم عبدالرّحیمی که دارد ما را نصیحت می کند یکی از مخالفین سرسخت شاه است.
در دوران مدرسه با چند نفر از دوستان بزرگ تر از خودمان به مسجد مصلی به بهانه نماز خواندن و یا کتاب خواندن دور هم جمع می شدیم.ما درباره عبدالرّحیم چیزهایی را شنیده بودیم و مطمئن بودیم که از مخالفان سرسخت شاه است. آن زمان من دیگر یک جوان نسبتاً انقلابی شده بودم و محض اطمینان گاهی اوقات عبدالرّحیم به ما تذکراتی هم می داد و تاکید جدی می کرد که مبادا لو برویم. با شهید جعفری و شهید علی حسینی و چند نفر دیگر از بچه ها یک گروه را تشکیل داده بودیم هر جا را که شلوغ می کردند ما می رفتیم و عبدالرّحیم با دیگر کارگرها از کارخانه قند به آن جا می آمد.
عبدالرّحیم با آقای نشاطی و چند نفر از بچه های قدیمی کارخانه قند با هم به راهپیمایی می آمدند و کوبنده شعار می‌دادند: بگو مرگ بر شاه ... بگو مرگ بر شاه...

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا