عباس دوست محمدی

عباس دوست محمدی

نام و نام خانوادگی: عباس دوست محمدی
نام پدر: ولی الله
تاریخ تولد: 1341/11/15
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: بیسیم چی
تاریخ شهادت: 1364/11/21
نام عملیات: والفجر 8
محل شهادت: جزیره بوارین
نحوه شهادت: جراحات وارده بر بدن
وضعیت پیکر: پیکرش پس از 13 سال در سال 1377 به وطن بازگشت
محل مزار: شاهرود-رویان
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

شهید عباس دوست محمدی فرزند مرحوم ولی الله 23 ساله، متاهل و دارای یک فرزند 7 ماهه دختر، کارگر شرکت نفت شعبه شاهرود بود.شهید دوست محمدی در سال 1341 در روستای گرجی واقع در 12 کیلومتری شاهرود درخانواده ای بی بضاعت ولی مذهبی متولد گردید. چون پدرش اینچنین بود بعد از خودش شهید عباس هم راه پدر را در پیش گرفت و سقایت عزاداران را در محرم انجام می داد. در سن 2 سالگی پدر را از دست داده و از نعمت سرپرستی پدر محروم و مادر مسن و مریضش عهده دار سرپرستی او گردید. وی از روستای زادگاهش به اتفاق مادر به روستای رویان هجرت کرد. تحصیلات ابتدائی و دوره راهنمائی را در روستای رویان به پایان رساند و پس از آن برای ادامه تحصیل در هنرستان شاهرود مشغول به تحصیل شد و تا دوم متوسطه به درس ادامه داد که بر اثر مشکلات رفت و آمد از رویان به شهر و نداشتن فرصت مطالعه و مشغله زیاد و فعالیت در دوران انقلاب، ناگزیر به ترک تحصیل شد. از سال 1354 در سنین نوجوانی وارد مباحث سیاسی گردید که پیشرفت قابل ملاحظه ای در این زمینه داشت و در آگاهی دادن به مردم نسبت به انقلاب موفق بود و جزو افراد شاخص بشمار می رفت. گرچه از نظر سن کوچک بود ولی از اعتقادات و افکار فوق العاده ای برخوردار بود در پخش اعلامیه های امام در سالهای 56 و 57 و شناساندن اما عزیز و افشاء کردن مفاسد رژیم طاغوت سهم بسزائی داشت. در تشویق مردم به مبارزه و راهپیمائی ها برای سرنگونی رژیم گذشته نقش ارزنده ای داشت و در پیشبرد اهداف مقدس انقلاب و حراست از دست آوردهای آن و مبارزه با گروهکها و شرکت در جنگ تحمیلی نقش موثر و چشم گیری داشت. در مبارزه با قاچاقچیان و سوداگران مرگ فعالیت مستمر داشت در افشای چهره کریه بنی صدر خائن نقش موثری را ایفا نمود. سه نوبت بطور داوطلب به جبهه عزیمت کرد و دو سال خدمت مقدس سربازی را در کردستان به صورت پاسدار در دفتر نماینده امام در غرب کشور گذراند. در عملیات فتح المبین از ناحیه پا مجروح گردید که مدتی تحت درمان قرار داشت. در سال 1362 ازدواج نموده که ثمره ی این ازدواج بدنیا آمدن دختری بنام وجیهه بود که در زمان شهادت پدر 7 ماهه بود.
شهید عباس در سال 1363 به عنوان کارمند قراردادی در شرکت نفت شعبه شاهرود مشغول بکار گردید. در تاریخ 4/10/64 از طریق سپاه به جبهه اعزام و در تاریخ 22/11/64 در عملیات والفجر 8 به آرزوی همیشگی خود رسید و بسوی معبودش پر کشید.
روح مطهرش شاد و یادش گرامی و راهش پر رهرو باد.

بسم الله الرحمن الرحیم

یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی

به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان

حمد و سپاس خداوند منان را که توفیق جهاد در راهش را نصیب این بندة حقیر نمود ومرا از مجاهدین در راهش قرار داد . خداوندا تو را ستایش می کنم زیرا غیر از تو کسی را سزاوار ستایش نمی دانم و تو را می پرستم و عبادت می کنم چون تو معبود منی و من بندة ضعیف و ذلیل و حقیر توام . خداوندا راضیم به رضاي تو و تسلیم امر تو هستم اگر مرا لایق می دانی شهادت در راهت را نصیبم کن.
با سلام و درود بر امام مهدي(عج)فرماندة عزیزمان و با درود فراوان بر حضرت امام خمینی آن پیر روشن دل و آگاه و مبارز و نمایندة امام زمان(عج)در روي زمین و با درود فراوان بر خانواده هاي معظم شهدا و با سلام بر دلیران صف شکن این ظفرمردان بیشۀ پیکار که طلسم قرآن را با کلید فتح شکستند . و با نور نگاه گرمشان بر دیار ظلمت دیو سیرتان تاختند و فجر را به خطه هاي آن به ارمغان بردند . و با درود بر شهیدانی که آهنگ خون کردند و سرود فلق را در صحراي عشق زمزمه کرده و به لقاي حق شتافتند.وصیتم را شروع می کنم.
اکنون که نزدیک عملیات است و در بچه هاي گردان کربلا شور و شوق عجیبی دیده می شود اصلا بچه ها یک حالتی دارند که قابل نوشتن روي این کاغذ نیست شاید همین امشب حرکت کنیم که به خط برویم و در یکی دو شب آینده عملیات شروع می شود لازم دانستم چند خطی به عنوان وصیت به یادگار بگذارم قبل از هر چیز باید از مادر پیرم نهایت تشکر را کنم که براي من خیلی خیلی زحمت کشیده و به گردن من حق دارد . امیدوارم که اجرش را از حضرت زهرا)س) بگیرد. من خیلی خجالت زدة ایشان هستم چون نتوانستم اقعاً حق او را ادا کنم . و از مادرم می خواهم که از من راضی باشد . از برادرم و خواهرم می خواهم که از من راضی باشند و از مادر فراموش نکنند . و از خواهرم می خواهم که به همسرم و دخترم سر بزند . از تمامی اهل رویان مخصوصاً قوم و خویشان و دوستانم حلالیت می طلبم. کلیه کسانی که غیبت آنها را کرده ام و یا حقی به گردن من دارند از آنهامی خواهم که از من راضی باشند . اگر کسی چیزي از من طلب دارد که من فراموش کرد ه ام به برادرم یا اگر به او دسترسی نداشتید به پدرزنم حسن علیان و یا حاج محمدخانی حاج ملاحسین مراجعه کنید و طلب خودتان را بگیرید.
مردم عزیز رزمندگان از میگ هاي عراقی و میراژها و تانک ها و اسلحه هاي دشمنان ترسی ندارند، بلکه ترس ما از خالی شدن مساجد و صف هاي نمازجمعه و جماعات است . ترس ما تنها گذاشتن امام و خط و لایت فقیه است. » . مردم عزیز بدانید اگر روزي ولایت فقیه را از شما بگیرند قلب اسلام را گرفته اند و اسلامی باقی نخواهند گذاشت»پس یادتان نرود از امام و آیت الله منتظري حمایت کنید . و از شما عاجزانه می خواهم که امامعزیز را دعا کنید . چون دعاي من همیشه این بوده که( خدایا تمام عمرم را فداي یک لحظه نفس کشیدن امام بگردان ) از مردم می خواهم که اگر از یک پشت میزنشین اشتباهی دیدند به حساب انقلاب نگذارند . خلاصه دربارة انقلاب تمام سفارشاتم را به همین دو بیت شعرخلاصه می کنم.

مبادا خویشتن را واگذاریم امام خویش را تنها گذاریم

ز خون هر شهیدي لاله اي رست مبادا روي لاله پا گذاریم

اما هنگامی که دیدم همۀ عالم به دشمنی اسلام و انقلاب و امام عزیزم کمر بسته اند ،« دنیا را سه طلاقه کردم و از همه چیز و همه کس چشم بستم »در مقابل امر تو تسلیم محض شدم، به تو توکل کردم، به قضا و قدر رضا دادم، به حربۀ شهادت متوسل شدم، در مقابل فشار و انحراف و یأس روئین تن شدم، دیگر دشمنی همۀ دنیا هم در مقابل اسلام و ما مسلمانان ناچیز است . دیگر دلبستگی به چیزي یا کسی ندارم که اسیر جبر طبیعت قرارگیرم. می خواهم در این حمله خودخواهی و مصلحت طلبی را ابراهیم وار در کعبه فداکاري کنم می خواهم غرور و تکبر را با آب اخلاص و خلوص و صدق و تواضع شستشو دهم .می خواهم پروانه وار دور شمع بسوزم و از نور خود دنیاي ظلمت زدة موجود را روشن کنم . چون شناخته ام که راه امام خمینی راه رسول الله (ص)است.میخواهم هزار مرتبه کشته شوم و باز زنده شوم و کشته شوم
سفارشم به تمامی شما این است که : از گناه هرچند که کوچک باشد پرهیز کنید حتی در خلوت چون خداوند در این دنیا شاهد است و در فرداي قیامت حاکم. سفارشم به جوان ها این است که ننشینند که گرَد پیري سر و روي آنها را سفید کند .
مادر و همسر و برادر و خواهرهایم در شهادتم ناراحتی نکنید . تازه خوشحال باشید که راه من راه اسلام بود و راضی باشید به رضاي خدا و من هم راضیم به رضاي خدا چون امام حسین(ع)لحظات آخر در گودال قتلگاه گفت راضیم به رضاي خدا.
از وسایل خانه هرچیز که دست مادرم هست، تا زنده است در اختیار خودش باشد و از وسایل منزل هرچه که در اختیار همسرم هست ، کسی حق ندارد از او بگیرد . در اختیار خودش هست . و از باغ هم هرچه سهم من بود طبق موازین اسلام بین همسر و دخترم تقسیم شود . البته من مال و منالی ندارم ولی همین که هست همسرم به انداز ة یک فرزند سهم دارد و نمی خواهم بی حق باشد چون اول جوانی اش را صرف زندگی من کرده و بعدها وظیفۀ تربیت کردن فرزندم را به عهده دارد . در ضمن من یک وصیت نامه خصوصی براي همسرم و یکی براي پدرزنم داخل جیب کلاسور داخل کیف (ساك) گذاشته ام آن را فقط به خودایشان بدهید.
بعد از شهادتم چون برادرم در تهران است و نیست ، پدرزنم آقاي حسن علیان فرزند اسدالله و برادر عزیزم حاج محمدخانی فرزند حاج ملاحسین موظف هستند مشکلات ومسائل خانوادگی و احیاناً اگر اختلافی بود حل نمایند.
مادرجان خیلی از تو متشکرم و خدا شاهد است نمی دانم با چه زبانی از تو تشکر کنم چون تو خیلی برایم زحمت کشیدي و از سن 2 سالگی که پدرم فوت کرد ، من را با زحمت زیاد بزرگ کردي و به مدرسه فرستادي امیدوارم که در آن دنیا با فاطمه زهر ا(س) محشور شوي . از برادرم خیلی متشکرم که در زندگی کمک مادي به من کردي و برایم زحمت کشیدي. از داداش تقی و داداش حسین متشکرم.از خواهرم ممنون هستم چون خواهر خوبی بودي و دیگر خواهرهایم زهرا و معصومه هم خوب بودند و حق خواهري به گردن من دارند . ولی کربلایی فاخره خیلی به درد من خورد. مخصوصاً موقع عروسی که پول به من قرض داد او و محمدآقا . و ا ینک دو بیت شعر براي خواهرهایم می نویسم.

شهادت لاله را روئیدنی کرد شهادت جامه را بوئیدنی کرد

ببوس اي خواهرم قبر برادر شهادت سنگ را بوسیدنی کرد

در خاتمه چند سفارش براي بچه هاي بسیجی و پایگاه و تمام مردم دارم:

1- از امام و ولایت فقیه و آیت الله منتظري (توضیح اینکه در زمان نگارش وصیتنامه هنوز حضرت امام خمینی آیت الله منتظری را از مقام وقت خود عزل نکرده بودند) دست برندارید.

2- [از]تهذیب نفس [را] فراموش نکنید که جهاد اکبر از جبهه آمدن مهمتر است.

3- تحصیل علم فراموش نشود.

سفارشم به تمام خواهرهاي مسلمان این است که از حجاب فراموش نکنید و این را بدانید که حجاب شما از خون من کوبنده تر است.
«والسلام»
خدایا تو را شکر می کنم که مرا آنچنان در عشق خود غرق کردي که بدون ترس و بیم به دریاي مرگ فرو روم و در راه تو از همه چیز بگذرم.
دعاگوي شما مسافر کربلا و شهید راه خدا
عباس دوست محمدي
اگر باشد قرار آخر بمیرم نمی خواهم که در بستر بمیرم

همی خواهم که همچو شمع سوزان بریزم اشک و در آذر بمیرم

همی خواهم براي حفظ قرآن براي یاري رهبر بمیرم

همی خواهم که در فصل جوانی میان جبهه و سنگر بمیرم

خدایا کن شهادت را نصیبم که همچون اکبر و اصغر بمیرم

همی خون را بریزم بهر دینم چو مرغانِ شکسته پر بمیرم

خمینی را ز جان یاري نمایم برایش بی سر و پیکر بمیرم

خدایا خدایا تا انقلاب مهدي خمینی را نگه دار

66/11/17 ساعت 10 شب

عباس دوست محمدي

ببخشید بدخط شد چون وقت ندارم پاکنویس کنم.می خواهم زودتر وضو بگیرم و بخوابم که اگر امشب ما را براي عملیات بیدار کنند عاشقانه و با شوق حرکت کنم. خدا می داند سراپاي وجودم شوق و شعف است.

دختر خردسال او در آغوش همسرش بود

همچنان که عباس به سمت اتوبوس حرکت کرد

ناخودآگاه دست دخترش به سمت عباس بالا رفت او فهمیده بود که بابا به سفر می رود و قرار است از او دور شود

من احساس کردم انگار دل دختر کوچکش آگاه شده بود که شاید دیگر بابا برنمی گردد

ناگاه صدا زدم عباس!عباس!

دخترت برای تو دست بلند کرده.در آن لحظه عباس هم برگشت دستی به سوی دختر و همسرش بلند کرد و آرام به سمت اتوبوس رفت .این آخرین خداحافظی عباس بود. او رفت تا دخترها درآرامش زندگی کنند.

به نقل از :مداح اهل بیت_ آقای حاج محمد خانی

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا