رجبعلی نیشابوری

رجبعلی نیشابوری

نام و نام خانوادگی: رجبعلی نیشابوری
نام پدر: محمد حسن
تاریخ تولد: 1328/02/06
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: تیربارچی
تاریخ شهادت: 1363/12/25
نام عملیات: بدر
محل شهادت: جنوب شرق دجله
نحوه شهادت: اصابت ترکش به پشت
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: شاهرود -رویان
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

رجبعلی در سال ۱۳۲۸ در روستاي رويان از توابع شهرستان شــاهرود به دنيا آمد. پدرش محمدحسن (متوفی در سال ۱۳۳۱) و مادرش زينب نام داشــت. خواندن و نوشتن نميدانست. به کار کشاورزی مشغول بود
بسیاری از اوقات وقت نماز اذان می گفت و صدای خوشی داشت .
رجبعلی ازدواج كرد و صاحب دو پسر شد .وی در بيست و پنجم اسفند ۱۳۶۳ در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت تركش به شهادت رسيد. مزار او در گلزار شهداي زادگاهش قرار دارد.

بسم الله الرحمن الرحیم

انّ الله اشتري من المؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهم الجنّۀ یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون

«به درستی که خداوند جان و مال هاي مجاهدین را خریدار است و بهاي آن ها بهشت است آنها مقاتله و جنگ می کنند در راه خدا پس می کشند و کشته میشوند».
با درود به امام زمان یگانه منجی بشریت و با سلام به امام خمینی مرجع و رهبرعظیم الشأن انقلاب اسلامی و با سلام به نور چشم و امید امام حضرت آیت الله العظمی منتظري و با سلام بر شهداي گرانقدر تاریخ تشیع، و با سلام به جانبازان و آموزگاران انقلاب، و با سلام به امت شریف ایران فداکاران انقلاب. مردم ما پس از آنکه چشمشان به جمال زیباي سید بزرگوار و سرور و سرپرست جامعه شان و معلم اخلاقشان حضرت امام خمینی افتاد، تحول پیدا کردند و لباس کثیف پهلوي را سوزاندند. و لباس قداست و پاکی پوشیدند، انسان وقتی در زیر لواي اسلام قرار می گیرد عزیز می شود، ارزشش بالا می رود. همتش بلند می شود اسلام امروز ما را هدایت کرده و خداوند تبارك و تعالی بر ما منت نهاده و زحمت هاي بیکرانش را بر ما بارانده. و مسئولیت هایی به گردن ما انداخته و ما در ازاي این نعمات گرانبها باید قدردان و از آنچه که بر ما تکلیف فرموده حفاظت و عمل نماییم.
امروز اسلام یکه و تنها در مقابل جهان می رزمد اگر ما امروز در مقابل این دشمنان خون آشام ایستادگی و مقاومت نکنیم. اسلام را خداي ناکرده از ما می ربایند و بردن اسلام یعنی مرگ همه ملت ها امروز فرزندان عزیز شما در مکتب خودسازي و مکان عشق و شهادت در مقابل دشمن تجاوزگر بی دین ایستاده و خواهند ایستاد و او را حتماً به زمین می نشانند و روح تجاوز را از دنیا تجاوزکار می گیرند. [با] دعاهاي شما آرزوي دیرینهتان که زیارت خانه حسین(ع) وزیارت قبر ائمه اطهار است [را] برآورده خواهند ساخت .
امروز اسلام به دست شما سپرده شده. شما امانتداران الهی هستید و هرگونه اختلاف وهرگونه کوتاهی و هرگونه بد و بیراه گفتن به انقلاب خداي ناکرده، به انقلاب صدمه خواهد زد و پیش مولا امیرالمؤمنین آنوقت چه جوابی خواهید داشت؟ بکوشید دفاع کنید[؟] خود را مکتب خدا بسازید. زمینه انقلاب آماده کنید و این شرطش عمل کردن به فرمانهاي امام است و لاغیر... .
« والسلام » رجبعلی نیشابوري

بسم رب الشهدا والصدیقین

راوی، جانباز گرامی برادر علی مددی همرزم شهید رجبعلی نیشابوری
هر وقت یاد شهید بزرگوار رجبعلی نیشابوری می افتم آیه شریفه (من المومنین رجال صدقوا ما ...) در ذهنم می آید. او واقعاً منتظر شهادت بود درست مثل امامش،علی بن ابی طالب ع منظر بود و وقتی در جایگاه نمازش ضربت خوردند فرمودند:
فزت و رب الکعبه...
من با خیلی از رزمنده ها جبهه بودم با خیلی ها هم اتاق بودم و باهاشون در چادر و سنگر زندگی کردم ولی رجب فرق داشت او یک معلم خیلی خوب برای من بود. یک بحث راجع به چاووشی های رجب بود صدای او تا مغز استخوان نفوذ می کرد.
وقتی که برای سینه زنی دوره جمع می شدیم، او می آمد وسط و چاووشی می کرد ،چاووشی رجب به اندازه همهٔ آن نوحه خوانی ها و همه آن عزاداری ها اثر می کرد. من از گروهان دیگری آمده بودم با گروهان شهید اخوی عرب بودم. رفتم در گروهان آقای استاد حسینی، خدا را شکر رجب هم آنجا بود، من تیربارچی بودم ،به من گفتند کمک توهم رجب می باشد.
یک روز رجب به من گفت می خواهی تو را آرایشگر کنم، گفتم من را با آرایشگری چه کار؟ گفت نگاه کن این هایی که می بینی بچه های رویان و روستاهای دیگر هستند ، تو برو یک قیچی و یک شانه بخر، من اینها را به نوبت می آورم پیش تو، اگر سرشان را خوب اصلاح کردی که خوب ،اگر هم خوب اصلاح نشد بگو موهایت بلند است هوا هم گرم هست، الان هم که می خواهیم برویم عملیات و تو باید سرت را ماشین کنی ، همینطور آرایشگر می شوی،
رجب با این ایده یک کاری کرده بود که فرمانده ها هم توی صف می آمدند و نوبت می گرفتند برای اصلاح، به همین ترتیب ما شدیم آرایشگر ، شهید رجب گفت دیدی چه راحت بود؟

رجب یک توبره (کوله پشتی مانند کیسه گونی همراه با طنابی که به دوش می انداختند)داشت که مال چوپانی بود و به جای کوله پشتی از آن استفاده می کرد، یک چوبی هم بعنوان بند ان می انداخت و می‌گفت من با همین توبره فرزتر هستم، به او گفتم با این که نمی شود این همه وسیله و قطار فشنگ را حمل کرد،می گفت تو چه کار داری، من از تو جلو می افتم ، رجب از نظر سنّی هم از من بزرگتر بود،در پاتک آخرعملیات بدر که خیلی هم شهید داده بودیم می گفتند صدام ۸۰۰ تا تانک در منطقه آورده بود، تانک ها آمدند جلو ،صبح ساعت ۹ - ۱۰ بود،من داشتم می رفتم به سمت خط اول ، خدا رحمت کند شهید سردارحسن عامری را، روحش شاد ،آدمی بود بسیار خاکی ، یک بادگیر سرمه‌ای تنش بود ،حسن به من گفت چرا ایستادی؟ رجب رفت عقب نمانی!

تقریباً فاصله من با او تا سر کوچه بود من تیربار داشتم که ۱۳ کیلو وزن داشت، سنگین بود دو تا قطار فشنگ هم داشتم ، وسایل دیگر هم بود با اینکه من مربی دو میدانی بودم و روزها جلوی گردان می دویدم و ۱۷،۱۸ کلیومتر گردان را می دواندیم ولی او از من جلوتر رفته بود ؛

جلوتر رفتم ،دیدم شهید رجب افتاده و چشمانش باز و رو به آسمان بود. رسیدم بالای سرش دستی به صورتش کشیدم پیشانی اش را بوسیدم و رفتم.

شهید رجب عجیب رزمنده ای بود. پاکباخته ، توانمند، ترس اصلاً در وجودش نبود یک چیزی هم به همین زبان رویانی به من می گفت موقعی که پاتک اول گذشت می گفت "این ساختی با دشمن نمی شود جنگید". از دم (اسلحه) کلاشینکف به ما دادند ولی عراقیها با تانک آمده بودند به مقابله ما.

خدایا از تو می خواهیم روزی که ما به آنها نیاز داریم دست ما را بگیرند.

شادی روح این عزیز بزرگوار ، این پاکباخته و جان باخته ای که وجودش متعلق به اهل بیت و ائمهٔ معصومین بود فاتحه مع الصلوات،

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا