شهید والامقام ابراهیم خواجه مظفری بيست و سوم شهريور 1346، در روستاي قرنآباد از توابع شهرستان گرگان ديده به جهان گشود. پدرش قربان، كارگر كارخانه ذوبآهن بود و مادرش نرگس نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و ششم اسفند 1363، با سمت كمك آرپيجيزن در شرق رود دجله عراق بر اثر اصابت ترکش و گلوله به سينه و موج انفجار، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
به روایت پدر بزرگوار شهید
ابراهیم سه سال بزرگتر بود متولد سال ۴۶، جوانی بسیار مؤدب و مهذب بود، در گردان کربلا حضور داشت، نامش را گردان عاشقان نهادهاند، حسن گردان ذوالفقار بود هر دو اعزامی از سپاه شاهرود ... او هم شناسنامهاش را دستکاری کرده بود اما شانس آورده بود و توانسته بود زودتر به جبهه برود آن موقع تنها ۱۶ سال داشت و وقتی رخت شهادت بر تن کرد فقط ۱۷ سال داشت که البته در شناسنامه ۱۹ ساله بود. ابراهیم ۱۱ماه جبهه بود بیست و پنجم اسفندماه شهید شد و تشییع پیکرش در سوم فروردینماه صورت گرفت دقیقاً همان روزی که سه سال بعد، حسن شهید شد لذا نوروز برای خانواده ما دارای اهمیت ویژهای است.
کتاب ستارهها بيدارند بر اساس زندگي و خاطرات جانباز حاج قربانعلي خواجه مظفري و فرزندان شهيدش ابراهيم و حسن به قلم جناب آقای عباس خواجه شاهکوهي به رشته تحریر در آمده است.
بسم الله الرحمن الرحیم
« و لا تحسین الذین قتلو فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون »
با درود به فرزند پاك رسول الله(ص) امام مهدی(عج) و نائب به حقش امام امت و سپاس خدایی را که انسانی پیامبرگونه چون امام خمینی را بعد از گذشت یکهزار و چهارصد سال برای این مردم رهبر قرار داد. آرزو دارم فرزند خلف پیامبر که جهان در انتظار اوست و او ریشه کن کننده کفر و ظلم در جهان است تشریف بیاورند و دست بنده حقیر را بگیرند و در پشت سر ایشان نماز بخوانم و با کمک خداوند و یاری آن حضرت به یاری مستضعفان جهان بشتابیم. وای عزیزان همیشه گوش به فرمان امام عزیز باشید و قدر این رهبر گرانقدر را بدانید که در غیراین صورت کفران نعمت کردهاید و او به راستی برای این ملت ستمدیده و مستضعف نعمت الهی میباشد و برای جهان اسلام انسانی است بس ارزشمند. خداوند متعال بندگان مومن خود را در هرلحظه تحت آزمایش قرار میدهد و ای مادر بدان که من دیرزمانی است که آرزوی چنین روزی را میکشیدم و تو اجری بس عظیم نزد پروردگار داری و به راهی که رفتم تفکر کن آنگاه خوشحال خواهی شد که تو نیز به سهم خود فرزندی را به پیشگاه خداوند متعال هدیه کردی.
پدر عزیز و زحمتکشم به یاد داشته باش چنانچه جسدم پیدا نشد و نتوانستی تحویل بگیری مسئله ای نیست بلکه سعی کن پیامم را به همه برسانی و بدان که اسلام دین حق و برادری و برابری و دین کاملی است و دوری از اسلام و روحانیت مبارز و مسئول و متعهد همانا ذلت و خواریمان را همراه خواهد داشت امام عزیز را دوست بدارید. مسجد هم خانه خداست و هم سنگر است که باید همیشه این سنگر را حفظ کنید.
و ای پدر و مادرم و برادران و خواهرانم اگر خداوند توفیق داد به فوز عظیم شهادت نائل گردم هیچ ناراحت نباشید چونکه من یک امانتی در دست شما بودم و باید شکرگزاری کنید که این امانت را به خود خداوند متعال برگرداند و اگر در طول این مدت شما را اذیت کردم و نتوانستم زحمات شما را جبران کنم مرا میبخشید و عفوم میکنید و این را هم برایتان بگویم که برایم گریه نکنید و اگر خواستی هم گریه بکنید گریه هایتان برای مظلومیت اباعبدالله الحسین (ع) و برای شش ماهه اصغر باشد و پدر جان باید بلافاصله بعد از شهادتم اسلحه من را بردارید و سنگرم را خالی نگذارید.
و من 17 روز، روزه دارم برایم بگیرید و یک روز هم برای مهدی زین الدین، چونکه من میخواستم یک روز برایش بگیرم و وقت نکردم و قول دادم. بگیرید و (وصی من پدرم میباشند) و هرچه کتاب مذهبی و کتاب که مال من است وقتی پایگاه شهرك تشکیل شد به کتابخانه پایگاه بدهید.
« والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته »
التماس دعا دارم- ابراهیم خواجه مظفری
15/12/1363
آن دم که به خون خود وضو میگیرم دانی که زحق چه آرزو میکردم
ای کاش مرا هزار جان بود به تن تا آن همه را فدای تو میکردم
این دیده که دریا نبود مهدی جان این سینه که صحرا نبود مهدی جان
تا چند زداغ شهدا ناله کنیم صد تو که در ما نشود مهدی جان
وصیت نامه ای دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
« و لا تحسین الذین قتلو فی سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون»
با درود فراوان به فرزند پاك رسول الله(ص) امام مهدی(عج) و نائب برحقش امام امت خمینی کبیر قوت قلب ما و مردم شریف، سپاس خدایی را که به من قدرت فکر کردن داد که چه راهی را انتخاب کنم، سپاس خدایی را که به من قدرت تحمل را داد که به یاری اسلام بشتابم و سپاس خدایی را که به من وجودی عطا کرد که بتوانم با جانم اسلام را یاری نمایم و با خونم درخت اسلام را آبیاری نمایم، خدایا بخاطر تمام گناهان و خطاها از تو معذرت میخواهم، خدایا خودت میدانی که یارای سخن گفتن با تو در من نیست ولی خدا خودت از نهان من باخبری الان که دستم از این دنیا کوتاه شده افسوس میخورم به عمرم که چرا آن را به عبادت و فرمانبرداری از تو سپری نکردم، خدایا مرا ببخش ای بخشاینده مهربان و اینک من میروم تا به تاریخی دیگر بنام جمهوری اسلامی در جهان پر از نعمت خدا تداوم بخشم، تا لبیک بگویم به ندای حسین زمان خمینی بت شکن، تا راهی باز کنم برای پیروان حسین(ع). میروم تا فرعون و فرعونیان نادان را از روی زمین به زباله دان تاریخ بیاندازیم، تا استعمار پیر و استعمار شکست خورده و دیکتاتوری جهان خوران را پایان دهیم.
سوگند به خون شهدا هرگز عهدی را که با خدای خود بسته ام اگر به دست این بعثی های کافر قطعه قطعه و پودر شوم نخواهم شکست و هرگز از هدف خود که مقدس است دست برنمی دارم و آری میل ماندن در دنیا را از یاد برده و در فکر آخرت باشید که « کل نفس ذائقه الموت »هرنفسی شربت مرگ را خواهد چشید. پس چه بهتر که مرگ در راه خدا باشد راهی که شهدا رفتند و با هم باید آنها را ادامه بدهیم و انتظاری که از شما ملت شهیدپرور دارم این است که همیشه امام عزیزمان را دعا کنید و او را تنها نگذارید و این امت الهی را یاری کنید و گوش به فرمان او باشید، جبهه های نبرد حق علیه باطل را پر کنید و نگذارید که جبهه ها خالی بماند. ای امام اگر من هزار جان داشتم در راه تو فدا می نمودم و هیچگاه تن به ذلت نمیدادم.
پدر و مادرم امیدوارم که از من راضی باشید، این راهی است که خیلیها رفتند و ما هم روزی می بایست میرفتیم پس چه بهتر که در راه خدا و برای رضای او قدم برداریم، برایم گریه نکنید چون کسی که عمری را با بدبختی و گناه سپری کرده الان رستگار شده و پاك و پاکیزه به آن جهان میرود، اینک شادی باید کرد، نه گریه مگر نمیدانی که با اولین قطره خونی که از شهید بر زمین میریزد تمام گناهانش بر زمین ریخته میشود و در آخر دعا به جان امام یادتان نرود.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار.
(پدر جان اگر شهادت نصیب من گشت نماز مرا حاج آقای طاهری امام جمعه شاهرود [بخواند] و مرا در مزار شاهرود دفن نمایید)
«والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
وصیت نامه ای دیگر
بسم الله الرحمن الرحیم
« وصیتنامه اینجانب برادر، ابراهیم خواجه مظفری »
«من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فانا دیته »
سپاس خدایی را که به من قدرت فکر کردن داد که چه راهی را انتخاب کنم و سپاس خدایی را که به من قدرت تحمل و تعقل داد که به یاری اسلام بشتابم و سپاس خدایی را که به من [ناخوانا] که بتوانم با جانم اسلام را یاری کنم و با خونم درخت [ناخوانا] آبیاری کنم.
حال وصیتنامه اینجانب برادرابراهیم خواجه مظفری در چند مرحله خلاصه میشود. در مرحله اول پیامم را به جهانیان میگویم:
تمامی مستضعفان عالم بپاخیزید و با الهام از رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران که در سخنان خود میفرماید که "نمیدانم چرا مستضعفان جهان برعلیه مستکبران جهان قیام نمیکنند بپا نمیخیزند که حق ضایع شدة خود را بیابند." پس ای دریای بیکران انسانها بشتابید بسوی حکومت الله.
و اما پیامم به ملت حزب الله و شهیدپرور ایران :
ملتی که در هر امتحانی که از سوی خدا بر ایشان نازل شده با موافقت کامل و سرافراز [و بطرز] مطلوب به امتحان خود پایان داده، ملت عزیز ایران مواظب باشید که این پیروزیهای بزرگ که سرکوب کننده منافقین است مغرورتان نکند که «و ما رمیت اذ رمیت ولکن الله رما »
یعنی آن تیری که انداخته اید شما نینداختید بلکه خدای عزّوجل بود که تیر را رها کرد و بر قلب دشمنان اسلام انداخت و اما بواسطه شما نبود که پیروزیها نصیب ما گشته بلکه خدا بود و باز به سخنان گوهربار امام گوش میدهیم که میگویند
این شمشیر نبود که پیروزی آورد بلکه خون بود. خلاصه یاران مؤمن من عزیزان حزب الله تا آنجا که توان دارید از حق مظلومان دفاع کنید و مسلمان جهان را بیدار کنید و حرف امام عزیزمان را به تحقق برسانید که فرمودند اسرائیل جنایتکار و غاصب باید از بین برود و امام عزیزمان را دعا کنید. دعا کنید و تقوا را پیشه خود کنید که تقوا و نماز و دعا بزرگترین و کوبنده ترین فریادهاست و سعی کنید که مرگتان شهادت باشد و تا آنجا که توان دارید پشتیبان ولایت فقیه باشید چون ما هرچه داریم از ولایت فقیه است.
و در آخر وصیتم را به پدر و مادر و برادران وخواهران عزیزم میگویم که پدر جان همچون علی صبور باش و صبر را پیشه خود کن که « ان الله مع الصابرین » و مادرم باید همچو لیلا باشی که در صحنه نبرد هنگامی که بدن بی سر فرزند خود را می بیند همچو مانند کوه استوار و محکم میایستد و میگوید خدایا این بدن سوراخ شده فرزندم را به درگاه خودت قبول فرما پس استقامت کن و مادر جان ای کسیکه از نیستی مرا به هستی آوردی، ای کسیکه شبها تا سحر بیدار ماندی تا اینکه فرزندی بزرگ کردی که خونش برای اسلام بر زمین ریخت و تا نهال حکومت الله پربار گردد پس مادرم گریه نکن چون فرزند شما اینقدر لیاقت داشت که به جبهه برود و شهید بشود. مادرم هرچند ناراحتی دارد چون که هرچه باشد مادری، سعی کن موقعی که یادت به من می افتد گریه ات دعا باشد و دعایت واقعیت. پس مادرم برایم گریه نکن که من شهید گشتم، [با] عشق و امیدم.
و برادرانم باید همچو حضرت عباس(ع) باشند که در عین حالیکه فرزندان برادرش آه از جگر برمیآورند و حسرت یک قطرة آب را میکشند چطور با کفار میجنگیدند و برادرانم شما نگذارید که اسلحه گرم من سرد شود و سریع بردارید و از حق دفاع کنید و خواهرانم باید همچون زینب که در حین حالیکه سر بریدة برادرش در سری [ناخوانا]بلند پیام برادرش را در جهانیان صادر کرد و شما [همچو] زینب گونه باشید و برایم گریه نکنید که از گریه شما منافقین و کفار خوشحال و حق خود را از مستکبران بگیرند. من بعنوان یک رزمنده مسلمان ایرانی به شما ملت شهیدپرور این را میگویم که الان بهترین موقعیت است برای قیام و الان انسان باید بفهمد که چگونه زندگی کند و چگونه بمیرد پس فکر کنید که تفکرالساعه افضل من عباده سبعین سنه » یک ساعت فکر کردن بهتر است از هزار سال عبادت. به این را هم بدانید که تا زمانیکه انسان از حالت رکود به حالت شهادت و ایستادگی و مردانگی درنیاید پیروز نمیشود و این حس شهادت طلبی است که جوانان انقلاب اسلامی ایران اینطور در مقابل بت اعظم زمان آمریکا ایستادند.
و پدر جان اگر شهادت نصیب من شد نمازم را حاج آقای طاهری بخواند.
« متشکرم » « والسلام ». وصیتنامه ابراهیم خواجه مظفری
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. مرگ بر صدام و آمریکا و منافقین
-
به نقل از پدر بزرگوار شهید:
ابراهیم بزرگتر بود هردوشان البته برای حضور در جبهه شناسنامههایشان را دستکاری کردند من رضایت داشتم چراکه راهشان را برگزیدند خودم هم با آنها رفتم، ما از قبل اعزام نیز حضور فعالی در پایگاههای بسیج داشتیم به خاطر دارم که سال۶۲ هردوشان باهم ثبتنام کردند، ابراهیم آن زمان ۱۶ ساله و حسن ۱۳ ساله بود اما در کارتی که گرفته بودند این تاریخها دستکاری شده بودند تا بتوانند به جبهه بروند موقع شهادت نیز ابراهیم ۱۷ و حسن ۱۶ ساله بود. ابراهیم بزرگتر بود و همان اول توانست به جبهه برود او چهار بار در مقاطع مختلف در جبهه حضور داشت اما حسن دو بار توانست برود دفعه اول اما موفق نشد با ابراهیم رهسپار شود تا اینکه با من به جبهه آمد.
همراهان گرامی اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
