649

مهدی صباغان

نام و نام خانوادگی: مهدی صباغان
نام پدر: عبدالله
تاریخ تولد: ۱۳۳۷/۰۵/۳۱
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: سرپرست بنیاد امور جنگ زدگان استان خوزستان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۱/۱۳
نام عملیات: فتح المبین
محل شهادت: دشت عباس
نحوه شهادت: اصابت ترکش به سینه و پای چپ
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: گلزار شهدای شاهرود
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

شهید والامقام مهدی صباغان درتاریخ سی و یکم مرداد ۱۳۳۷ در شهرستان شاهرود و در خانواده‌ای مذهبی و متدین به دنیا آمد.پس از گذراندن دوره ابتدایی و متوسطه در رشته شیمی دانشگاه جندی شاپور اهواز پذیرفته شد.
وی پس از شروع جنگ تحمیلی با فراگیری آموزش‌های نظامی به عضویت بسیج در آمد و رهسپار جبهه‌های حق علیه باطل شد.
با شروع جنگ مهدی درس را رها کرد و برای کمک به جنگ زدگان شتافت و مسوول ستاد امور جنگ زدگان استان خوزستان شد. وی در استانداري فعاليت چشمگيري داشت و شهرکی را در ماهشهر به نام «هجرت» برای اسکان جنگ‌زدگان راه‌اندازی کرد که پس از شهادتش این شهرک بنام شهرک شهید صباغان تغییر نام داده شد.
در سيزده فروردین سال 61 براي سركشي به منطقه و اسكان جا ماندگان جنگ زده كه هنوز در مناطق جنگي باقي مانده بودند به اتفاق همكارانش به اين منطقه اعزام شد كه در منطقه فكه در اثر انفجار خمپاره مورد اصابت ترکش قرار گرفت و بعد از خونريزي شديد به شهادت رسید.
شهید ارجمند صباغان سرانجام در سیزدهم فروردین ۱۳۶۱ در منطقه شوش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید و در روز ۱۶ فروردین ۱۳۶۱ به همراه ده شهید دیگر طی مراسمی بسیار باشکوه تشییع و در گلزار شهدای شاهرود به خاک سپرده شد.

بسم الله الرحمن الرحیم
شب اول سال ۱۳۶۱ قبل از ساعت تحویل
این وصیت‌نامه مهدی است پسر عبدالله ، در زمانی که بالغ و عاقلم و بر ثواب حق خواهد نگاشت انشاالله
عاقبت منت خداوند متعال تمام شد و نعمت شهادت را نصیب من گردانید.
اکنون که به لقا الله می‌روم چهره‌ام سیاه است که گناهان بزرگی را مرتکب شده‌ام ولکن شنیده ام اولین قطره خون شهیدان که بر زمین بریزد گناهان او را پاک می‌کند.
گناه بزرگ عدم قدرشناسی و درک وجود امام و گناه دیگری چون عدم ادای حق پدر و مادر بر من که امیدوارم با شهامتی که در فقدان وجود من از خود نشان خواهند داد و با لبخندی حاکی از رضایت خاطری که بر لب خواهند داشت مرا خواهند بخشید.
از مهاجرین محترمی که متاسفانه مرا که لیاقت خدمت به ایشان را نداشتم ولکن بر این سمت گذاشته‌اند نیز پوزش می‌طلبم. امیدوارم خداوند متعال مرا ببخشاید و از سر تقصیرات این مسکین درگذرد. جنازه‌ام را به زادگاهم منتقل نمایید. ۸ روز روزه قضایم را ادا نمایید.مبلغ ۴۰ هزار ریال بابت خمس بدهکارم که پرداخت آن از وجوه موجود در نزد من خواهد بود.
و السلام علی من اتبع الهدی

راوی 'صديقه صباغان' خواهر شهيد :
برادر شهيدم به ولايت فقيه عشق مي ورزيد و اين موضوع برايش بسيار مهم بود.
12فروردين سال 61 مراسم عروسي برادر بزرگتر مهدی بود و پدرم دوست داشت كه مهدي نيز در اين مراسم حضور داشته باشد اما او به پدر گفت كه "خودمان يك عروسي بزرگتر داريم" و فرداي آن روز در 13 فروردين سال 61 مهدی به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
مهدي متولد 1337 بود و در رشته شيمي دانشگاه جندي شاپور اهواز پذيرفته شد.پدر ابتدا با دور شدن مهدي از خانه و رفتن به خوزستان مخالفت مي كرد، اما مهدي با متانتي كه داشت با گفتن اين جمله كه هيچ وقت از يادمان نمي رود " شايد سرنوشت من در خوزستان بخواهد رقم بخورد" پدر را متقاعد كرد و سرانجام هم سرنوشت گلگون او در خوزستان با شهادتش رقم خورد و حالا ما مي دانيم كه آن جمله مهدي آن روز بي دليل نبود، چيزي كه ما آن روز درك نكرديم.
بعد از شهادت برادرم كه به ماهشهر رفتيم بخوبي بياد دارم يك آقاي ميانسالي با ديدن پدرم جلوي پاي ايشان روي زمين دراز كشيد، وقتي مرحوم پدرم با تعجب علت را پرسيد، گفت بايد جلوي پدري كه چنين فرزندي را تربيت كرده بگويم كه نمي دانيد چگونه و با چه وضيعتي من و بچه هايم را از زير آتش جنگ نجات داد و به اين شهرك آورد و تمام امكانات زندگي را فراهم كرد.در ادامه با چشمان گريان گفت رفتار اين شهيد از نظر انساني، ديني و چهره پاكش را هرگز در زندگي فراموش نخواهم كرد.
ما هيچ وقت در زمان زنده بودن مهدي نفهميديم كه او چه كار با ارزشي مي كند و چنين مسووليت سنگيني دارد، او خيلي مخلص و بي ريا بود.
خبر شهادت برادرم را آن زمان استاندار وقت خوزستان (مهندس غرضی) تلفني به ما داد، ما كه آنزمان در فكر تدارك عروسي برادرم بوديم با شنيدن اين خبر بجاي تلفن زدن به اقوام و دعوت براي عروسي، آنها را براي شركت در مراسم شهادت برادرم دعوت كرديم.
آن زمان يكي ديگر از برادرانم در كردستان در جبهه بود و تصور همه اين بود كه وي به شهادت رسيده است، پدر مرحومم با دیدن يكي از دوستان صميمي مهدی که برای آوردن خبر شهادت برادرم به خانه ما آمده بود، گفت: شايد مهدي مي خواهد از خوزستان بيايد كه شما اينجا آمده ايد. اما اطلاع دادند که 'مهدي را مي خواهند بياورند' پدرم بناگاه گفت 'يا علي ،خدايا قبولش كن '.
همرزمان و دوستان شهيد به ماگفته بودند كه شهيد وصيت نامه دارد، اما چيزي به دست ما نرسيده بود، زمان تشييع يكي از برادرانم گفت: شايد وصيت نامه همراه شهيد باشد و لحظه هاي آخر داخل جبيب لباس شهيد را گشت، درست در نزديكي جايي كه به بدنش تركش اصابت كرده بود، وصيت نامه داخل جيبش بود ،اما غرق در خون.
كاغذ وصيت نامه را به خانه آورديم در داخل ظرف آب گذاشتيم و بعد از آن وصيت نامه كه با خط بسيار خوش مهدي نوشته شده بود، كاملاً قابل خواندن شد.

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا