612

رضا جلالی

نام و نام خانوادگی: رضا جلالی
نام پدر: قنبر
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۲/۰۲
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: آرپی جی زن
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۱/۰۲
نام عملیات: فتح المبین
محل شهادت: شوش منطقه دالپری
نحوه شهادت: اصابت گلوله به سر
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: گلزار شهدای شاهرود
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

شهید رضا جلالی دوم اسفند ۱۳۴۲ در شاهرود دیده به جهان گشود و همراه با تحصیل، در رشته ورزشی باستانی فعالیت می‌کرد. رضا جوانی با ادب و خوش اخلاق بود.
او دانش‏‌آموز دوم متوسطه بود که دیگر تاب ماندن نداشت و بعنوان بسیجی از طرف سپاه شاهرود به جبهه اعزام شد و به عنوان آرپی جی ‌زن در تیپ المهدی (عج) در دفاع از کیان جمهوری اسلامی ایران نقش آفرینی کرد.
این شهید والامقام با سابقه حضور در جبهه بمدت هشت ماه و ۲ روز سرانجام در دوم فروردین ۱۳۶۱ در سن ۱۹ سالگی بر اثر اصابت ترکش در عملیات فتح المبین در شوش منطقه دالپری به شهادت رسید.
پیکر مطهر شهید جلالی در گلزار شهدای زادگاهش در شاهرود به خاک سپرده شد.
در بخشی از وصیت‌نامه شهید جلالی آمده است:
مادر و پدر عزیزم هر وقت که من به شهادت رسیدم نگذارید کسی که امام و ولایت فقیه را قبول ندارد، پیکر مرا به دوش بگیرد. نگذارید گروهک‌های منافق قلب امام خمینی(ره) را ناراحت کنند و شما نیز از شیفتگان امام امت باشید.

بسم الله الرحمن الرحیم
شهید نظر میکند به وجه الله (امام خمینی)
« انا لله و انا الیه راجعون »
» « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لا تشعرون » و آن کس را که درراه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده ابدي است ولکن همۀ شما این حقیقت را در نخواهید یافت.
سلام به رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی و امت شهیدپرور. سلام بر تمامی شهیدان و
رزمندگان در جبهه هاي حق علیه باطل و سلام بر پدر و مادرم. سلام خدمت همشهریان محترم عرض میکنم که شما همه راه امام امت را ادامه داده و نگذارید این گروهکها قلب امام را ناراحت کنند و شما پشتیبان امام امت باشید. برادران،ما که رفتیم اما شماها که هستید بکوشید نهال انقلاب را به ثمر برسانید. کاري نکنید که خون این شهیدان پایمال شود.
مادر و پدر، من که براي شما فرزند خوبی نبودم، اما مرا حلال کنید. مادر و پدر هر وقت که بنده به شهادت رسیدم، نگذارید کسی که امام و ولایت فقیه را قبول ندارد جنازة مرا به دوش بگیرد، نگذارید کسی که روحانیت را قبول ندارد زیر جنازه ام را بگیرد، چون من در آخرت جلوي شما را میگیرم.
مادر و پدرم، هرگاه در سر نماز هستید امام را دعا کنید و رزمندگان جبهه ها را.
مادر و پدرم، موقعی که من شهید شدم، بر سر مزار من ننویسید« شهید ناکام »
زیرا من به کام خود رسیده ام. این راهی است که باید رفت و براي آن کوشید. این راه مانند کشتی میماند که سوخت آن خون ماست. و وسایل یدك آن جمجمه، مغز و استخوان و گوشت ماست. پس بیا تو هم این آیه را بگو:
«و قاتلوا فی سبیل الله الذین یقاتلونکم و لا تعتدوا ان الله لا یحب المعتدین »
در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید ولی ستمکار نباشید چون خداوند ستمکاران را دوست نمیدارد.
مادرم، موقعی که من به شهادت رسیدم، براي عزا نگیرید و بعد از شهادتم با خودت بگو
« اللهم وفقنا لما تحب و ترضی » خدایا مرا بدانچه که دوست میداري و رضاي تو در آن است موفقمان بدار.
« والسلام علی من اتبع الهدي »
رضا جلالی
[وصیتنامه اي دیگر]
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشندة مهربان که هستی ام از اوست، وجودم از اوست، دارایی ام از اوست وجانم هم از اوست. خدمت برادرم سید علی ضیائی سلام عرض میکنم و امیدوارم که حالت هم خوب بوده باشد. اما براي این برادرتان دعا کنی که خداوند بر من فشار قبر را زیاد نکند.
برادر ما که رفتیم اما چند کلمه اي براي آخرین بار با تو گفتگو دارم. برادرم، سید،
میدانم که از من ناراحتی [ناخوانا]مرا ببخشی و مرا حلال کنی. سید وصیتی برایت دارم که برایت عرض میکنم.
که اولاً راه امام را ادامه دهی و تا آخرین قطرات خونت با دشمنان اسلام و مسلمین در
ستیز باشی و همانطور که مرا آگاه کردي، دیگران را هم آگاه کن و نگذار در روي زمین آنهایی که از [ناخوانا] ناآگاه باشد.
هنگامی که من به شهادت رسیدم [ناخوانا] میدانی براي چه اینها را میگویم، چون من
آنقدر به سیدها احترام میگذارم که گویی پدر و مادرم بودند. من براي این به تو چنین
وصیتی را میکنم که بخاطر خودت هست، چون ما براي رسیدن به آن شهید میشویم.
نمیخواهم که جز تو کسی در مرحلۀ اول روي مرا برهنه کند و مرا ببیند.
سید، از تو میخواهم که پدر و مادرم را دلداري دهی و آنها را روشن به مسئله کنی که
رضا براي چه شهید شد و براي چه میرود. برادرم، وقتی من به شهادت رسیدم،
نمیخواهم تو برایم گریه و زاري کنی چون هر قطره اي که از چشم تو [ناخوانا] آن آتشی
هست که دارد به قلب من نزدیک میشود و مرا میسوزاند و جگر مرا سوراخ میکند. اگر
هم نتوانستی خود را نگاه داري از روي [ناخوانا] برایم گریه کن. سید تو نگذار که بر سر قبر من بنویسند «شهید ناکام». نوشتند تو پاك کن، چون من لیاقت شهادت را نداشتم. تو هم که خوب میدانی و تازه ناکام کسی بود که نتواند راه خود را انتخاب کند، اما من توانستم راه خود را انتخاب کنم. اما کج رفتم و تو از خدا بخواه که من را [ناخوانا]
میدانم که رفیق خوبی براي تو نبودم و همه جا از دست من در تنگنا بودي، اما مرا ببخش چون تو بقیۀ سیدها سیدهاي واقعی دعاهایشان مستجاب میشود. من یادم نمی آید تو مرا ببخش و [ناخوانا] مرا: سید، وصیت دیگر دارم که این است هنگامی که جنازة مرا میخواستند ببرند، بگو کسانی که به این ولایت فقیه معتقد نیستند نمیخواهم جنازة مرا حمل کنند.سید، اگر میخواهی مرا براي این کارها نبخشی، به خدا سوگند که تو را نخواهم بخشید. هر چه که دوستی داشتیم از تو راضی نیستم [ناخوانا]
سید هنگامی که این نامه را میخوانی به برادران هم بگو که رضا گفته است جنازة مرا
بگذارید هر وقت که میخواستید بروید جنازة مرا هم با خود ببرید، چون من با شما آمدم
و با شما خواهم رفت و در روز جمعه مرا به خاك بسپارید، چون آقایمان امام زمان(عج) در روز جمعه به مردگان هم سر میزند به قبرستان هم میآید. میخواهم همان وقتی که آقام امام زمان میآید من هم همانجا باشم. به برادران بگو که اگر بدي از من دیدهاند، مرا ببخشند چون [ناخوانا] و در شب دعاي کمیل این فریضۀ [ناخوانا] محمدحسین [ناخوانا] بگو که برایم بخوانند از اینکه اول نامه ام با آیات قرآن شروع نکردم [ناخوانا] فکر کردم که این نامه را [ناخوانا]
از تمامی شماها التماس دعا داریم.
« السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
21/12/1360 رضا جلالی
[وصیتنامه اي دیگر]
بسم الله الرحمن الرحیم
مادرم و پدرم، هنگامی که من به شهادت رسیدم، بر سر مزارم اشک نریزید و ننویسید شهید ناکام، چون که من [به] کامی رسیده بوده که راه خودم را انتخاب کنم و آن هم راه امام امت خمینی کبیر که راه اسلام اصیل است بودم.
مادر و پدر، شبها که نماز میخوانید و صبحها که نماز میخوانید، امام را دعا کنید؛
این قلب امت را دعا کنید. مادر و پدرم، وقتی که جنازة مرا میخواستید تشییع کنید،
نگذارید که کسی که به این انقلاب و امام و ولایت فقیه معتقد نیست زیر جنازة مرا بگیرند و حال شما مردم مسلمان [ناخوانا] ، شما اي مردم غیور شهیدپرور، شما اي مردمانی که پشتیبان امام امت خمینی کبیر هستید، نگذارید که این جوجه کمونیستها و منافقها قلب امامتان را به درد بیاورند و اي مردمی که شما الان زیر جنازة مرا گرفته اید و مرا به مزار میبرید، شهدا رفتند و معلوم است جاي آنها کجاست و حال شما مانده اید. همانطور که علی (دکتر شریعتی) میفرماید آنها که رفتند کاري حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاري زینبی کنند. ازشما میخواهم که کسی که معتقد به ولایت [و] فقیه نیست، همین الان زیر جنازة مرا خالی کنند.از بین شماها کسی نباشد که براي شهدا گریه کنند، چون هر اندازه که شما گریه کنید،مقام آن شهید را پایین آورده اید و آن اجري که خداوند به شما قول داده است از آن برخوردار نمیشوید.
شما اي مردم شهیدپرور، آگاه باشید که دارید چه کاري میکنید. آنقدر ممانعت نکنید از آنکه پسرمان به جبهه برود و شهید شود. بگذارید بروند تا امام زمانشان را در جبهه ها ببینند. بگذارید تا از بین نرفته اند آقایشان را ببینند، چون هر جا که میروي براي امام زمان آدرس طلب میکنی، آنها جبهه را آدرس میدهند. بگذارید بروند تا که قدرت خداوند را ببینند. بگذارید بروند تا که اگر جوانی هست که [ناخوانا] خود را به هوا و هوس میگذراند آن قدرتهاي خدایی را ببیند تا شاید مورد رحم و بخشش خداوند قرار [ناخوانا] امام را دعا کنید و همینطور رزمندگان [را]. به خدا این رزمندگان با دعاهاي شما هستند و قدرت خدا که جلوي توپ و تانک دشمن میایستند و دشمن را از پاي در میآورند.
عاشق چو شدي تیر بلا باید خورد زهري که رسد همچوعسل باید خورد
در راه وصال دوست با چهرة باز دریا دریا خون جگر باید خورد
و برادران و خواهرانم، من که [ناخوانا] مرا ببخشید، چون برادر خوبی نبودم براي شما و تنها وصیتی که دارم به شما این است که از نمازهایتان غافل نشوید. قرآن بخوانید.
وقتهاي بیکاريتان را بیخودي هدر ندهید، چون وقتتان خیلی باارزش است، نگذارید
تلف شود. از آنها به نحو احسن استفاده کنید.
مادر و پدر، مرا ببخشید چون من براي شما فرزند خوبی نبودم. براي من طلب مغفرت
کنید. ناراحت مباشید که [ناخوانا]با خودت بگو « اللهم وفقنا لما تحب و ترضی »
خدایا به آنچه رضاي تو در آن است موافقم گردان و راضی ام گردان.
« والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
رضا جلالی

راوی برادر شهید :
پدرم عادت داشت هر سال قبل از عید نوروز ما را ببرد مشهد تا ساعت تحویل حرم امام رضا علیه السلام باشیم. اتفاقا آن روز ۲۸ اسفند سال ۶۰، قرار بود طبق قرار هر سال برویم مشهد.امّا بابا گفت؛ چون امسال رضا جبهه هست مشهد نمیریم، خانه می مانیم، هر موقع رضا آمد میریم مشهد.من اون موقع چهارده سالم بود و ذوق رفتن به مشهد تو دلم بود راستش وقتی بابا گفت نمی ریم مشهد خیلی دمق شدم.
آن زمان ما تلفن نداشتیم.رضا از جبهه زنگ می زد خانه ی همسایه مان و آنها ما را صدا می زدند.آن روز هم رضا زنگ زده بود و ما به اتفاق بابا و مادر و بقیه اهل خانه دسته جمعی رفتیم خانه ی همسایه و به صف منتظر نشستیم تا نوبتمان بشود و گوشی را بگیریم و حال و احوال کنیم.بابا و مادر و بقیه یکی یکی تلفن را گرفتند و و جویای احوال رضا شدند و کلی قربان صدقه رضا شدند.نوبت من که شد گوشی تلفن را گرفتم و بعد از احوالپرسی به رضا گفتم:
رضا، بابا گفته چون امسال عید نوروز تو نیستی مشهد نمیریم !
رضا بلافاصله گفت: نه نه شما حتما مشهد برید من اگر نتونم ساعت تحویل مشهد باشم قول میدم فرداش خودمو برسونم مشهد و بیام پیشتون.
با این حرفی که رضا زد خیلی خوشحال شدم و بابا و مادر هم خیالشان راحت شد که رضا هم از دنبال میاد پیش ما.کم کم بساط سفر رو آماده کردیم و راهی مشهد شدیم.اتفاقا ساعت تحویل توی حرم امام رضا( ع) بودیم فردای آنروز همسر خواهرم به اتفاق یکی از دوستانش آمدند مشهد به مسافرخانه ما.روز دوم عید بود و طولی نکشید که باهمدیگر به قصد زیارت رفتیم حرم.داخل حرم امام رضا علیه السلام بودیم که آرام آرام به ما گفتند: راستش آمده بودیم که به شما خبر بدیم رضا شهید شده!!
رضا نتونست طبق قولش خودشو به مشهد برسونه ولی در عوض خبر شهادتش رو در مشهد آوردند.

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا