543.14

مصطفی اخیانی

نام و نام خانوادگی: مصطفی اخیانی
نام پدر: عبدالرزاق
تاریخ تولد: ۱۳۴۷/۰۷/۲۸
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: غواص
تاریخ شهادت: ۱۳۶۶/۰۴/۲۹
نام عملیات: تک جزیره مجنون
محل شهادت: ضلع غربی جزیره مجنون
نحوه شهادت: اصابت گلوله به بدن
وضعیت پیکر: پيكر مطهر ایشان پس از ۹سال ، توسط گروه تفحص یافته و به وطن بازگشت.
محل مزار: گلزار شهدای شاهرود
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

بيســت و هفتــم مهر ،۱۳۴۷ در شهرستان شــاهرود بدنيا آمد. پدرش عبدالرزاق، در آموزش و پرورش کار میکرد و مادرش طيبه نام داشت.
شهید مصطفی اخیانی تحصیلات خود را تا پایان سال سوم متوسطه ادامه داد و با شروع جنگ تحمیلی، شوق درس خواندن داشت ولی آنرا رها کرد و با سماجت بسیار، رضایت خانواده را برای رفتن به جبهه کسب کرد.
سرانجام نخستین بار بعنوان بسیجی از سوی سپاه شاهرود با تیپ ۱۲قائم در گردان روح‌الله به خط مقدم جبهه‌های حق علیه باطل اعزام شد.
مجدداً برای چندمین بار در تابستان سال 1366 بهمراه تعدادی از بسیجیان داوطلب عازم جبهه شد.از شاهرود تا مقصد در طول مسیر کمتر صحبت می کرد. وقتی شب هنگام به جمع بسیجیان گردان کربلا رسید فرمانده تیپ 12 قائم (سردار احمدی) در حال سخنرانی بود و اعلام کرد که بصورت ضربتی نیاز به افرادی هست که دوره غواصی دیده اند.
مصطفی بهمراه چند نفر دیگر که قبلاً دوره غواصی دیده بودند همانجا از جمع گردان جدا شدند و چند روز بعد در بيســت و نهم تير ۱۳۶۶ در عملیاتی که برای جلوگیری از پیشروی دشمن در جزیره مجنون بود شرکت کرد و بر اثر اصابت ترکش بشــهادت رســيد. پيكر او 9 ســال در منطقه برجا مانــد و پس از تفحص در گلزار شهداي زادگاهش به خاك سپرده شد.
شهید مصطفی پسری مهربان، دلسوز ، کم حرف ، محجوب و نوجوانی متدین و پایبند به احکام اسلامی بود. هنگام قرائت قرآن چنان با صوت زیبا می‌خواند که شنونده به وجد می‌آمد.

بسم الله الرحمن الرحیم

سخنی با پدر و مادرم
« رب ارحمهما کما ربیانی صغیراً »
پدر و مادرم می دانید و می دانم و خدا نیز آگاه است که این حقیر جوابگوي ذره اي از زحمت و رنجهاي شما نمی توانم باشم .
عزیزان من در راه پرورش اینجانب زحمات فراوان کشیدید و به لطف پروردگار چنین فرزندي به اجتماع تحویل دادید پس راضی نباشید که فرزندتان راهی جز راه حسین(ع) برود و با مرگی جز مرگ حسین گونه بمیرد و شاد باشید که خداوند چنین کرامتی ارزانیتان داشت، که افتخار دنیا و آخرت را نصیب شما کرد و پسرتان را در راه خود پذیرفت.
پدر و مادرم، اگر در این راه به شهادت رسیدم هیچ اندوهی به دل راه ندهید وخوشحال باشید. مادرم، در عزایم گریه نکن که گریه تو مایه شادي دشمنان است. در آخر از شما التماس دعا داشته و حلالیت می طلبم.
فرزندتان مصطفی
سخن این حقیر با امت حزب الله
بسمه تعالی
برادران و خواهرانم سفارش این حقیر به تمامی این است که تا آخرین لحظه زندگی دست از این پیر خمین برندارید و همواره پشتیبان ولایت فقیه و روحانیت در صحنه باشید . چرا که دشمنان، اسلام را بدون این دو می خواهند.شما حافظ خون شهدایید پس مبادا که لحظه اي از حرمت آن غافل گردید. از حضور در صحنه دریغ نکنید و به هیچیک از عوامل استکبار اجازه اعلام موجودیت ندهید.از شما می خواهم که دعا به امام [را] فراموش نکنید و این بنده حقیر را که سخت محتاج به دعاي شماست، فراموش نشود. در پایان از تمامی کسانی که به نحوي حق بر گردن این حقیر دارند، حلالیت طلبیده و التماس دعا دارم.
برادر کوچک شما
بنده گنهکار مصطفی اخیانی
سخنی با برادران همکلاسم و معلمان گرامی
بسمه تعالی
معلمان گرامی و استادان عزیز که به هر صورتی در پرورش و تعلیم این حقیر نقشی داشته اید، از تمامی شما از صمیم قلب تشکر می کنم، هرچند از زحمات شما ذره اي نیز قابل قدردانی نخواهد بود.
از معلمان گرامی تقاضا دارم که در کار خود ایمان کامل داشته و با تلاش فراوان در تربیت صحیح این فرزندان امت حزب الله کوشا باشید. چرا که « معلمی شغل انبیاست » و مبادا که در این شغل شریف خیانتی صورت گیرد که در برابر خداوند مسئول خواهید بود.
اي برادران و همکلاسان و دوستان عزیز بدانید که از اهم امور پس از حضور در جبهه، درس خواندن و حاضر شدن در کلاس درس است. با سعی و تلاش هرچه تما متر به یادگیري پرداخته و راه را بر آنهایی که بویی از انقلاب و ولایت نبرده اند، ببندید و مگذارید که خدایی نکرده، اینان میدان را از شما بربایند و آینده کشور را در دست بگیرند و بدانید خون شهدا در دست شماست، مبادا که آنرا پایمال کنید و در پایان از تمامی همکلاسان و معلمان گرامی حلالیت می طلبم.
« والسلام »
سخنی با شما کبوتران عاشق
«من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه فمن هم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلاً »
و اما شما اي کبوتران عاشق دلسوخته که به یکباره دنیا را رها کرده و از دنیایتان بریدید و گوي سبقت را [در] میدان سعادت و قرب الی الله ربودید و چیزي جز عشق حسین(ع) در دل ندارید و پروانه اي هستید در گرد شمع فروزان عالم هستی، دیوانه وار رو به سوي معشوق نهید و از بلاها و مصائب هراسی به دل راه ندهید. آري:
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
برادران من مبادا که لحظه اي از خدا غافل گردید. مبادا که لحظه اي ذکر او را از لب بردارید که تنها رمز موفقیت ما در همین ذکرها و مناجا ت هاي شبانه است . اخلاص را توشه راه خود کنید که تنها ملاك اعمال است. شرکت در عزاي اباعبدالله فراموشتان نگردد که زندگی و استواري اسلام در گروه همین است و در آخر از یاري امام عزیزمان این پیر جماران دست برندارید و همواره دعاگوي او باشید . از تمام شما التماس دعا داشته و حلالیت می طلبم.
« والسلام »
برادر کوچک شما مصطفی اخیانی
سخنی با آشنایان و وابستگان
بسم الله الرحمن الرحیم
آشنایان و وابستگان، اول و آخرین توصیه این حقیر به شما عزیزان این است که بکوشید همواره در خط ولایت بوده، لحظه اي از پیروي این ابراهیم زمان، دست برندارید. از آنهایی که تاکنون احتمالاً در انجام وظایف خود نسبت به این انقلاب قصور داشته اید ، تقاضا می کنم دست از اینگونه اعمال بردارید، که عقوبتی سخت در پیش دارد و مبادا که آن زمان که دیگر پشیمانی نفعی ندارد، از خواب غفلت بیدار شوید.
در آخر از همگی شما علی الخصوص آنهایی که بر گردن این حقیر حقی دارند، حلالیت طلب کرده و التماس دعا دارم.
ملتمس دعا العبد الحقیر العاصی
مصطفی اخیانی

راوی مادر شهید:

(قبل از پیدا شدن پیکر مصطفی) یکشب خواب دیدم که از سپاه آمدند درخونه مون رو زدند و بقچه ی لباس مصطفی رو آوردند و یه نامه به پدرش دادند و گفتند: امضاء کن. من رفتم جلوی در و گفتم: مصطفی کی میاد؟ گفتند: بهمین زودی ها نمیاد.
یه بار هم خواب دیدم یک (مجله) اطلاعات هفتگی کودکان دست خواهر زاده ام هست. اسم شهدا داخلش بود. گفت: اسم شهدای مفقود رو اعلام کردند.
گفتم: اسم مصطفی توش نیست ؟
گفت: در (شماره های) آینده اعلام میکنند. همین جور هم شد.
چند روزی طول نکشید که پیکر مصطفی رو آوردند. شب بیست و سوم ماه مبارک بود.
هر بار که خبر میدادند شهیدی آوردند میگفتم: الهی فدای دل مادرش بشم. همیشه این رو میگفتم.
یک شب خیلی دلتنگ بودم و بمن میگفتند: مصطفی شهید شده. ولی من مطمئن بودم که (بالاخره) یک روزی برمیگرده. یک نوری تو دلم بود که نمیتونستم خاموشش کنم.
یکبار گفتم : خدایا هرچی قسمت من هست امشب توی خواب ببینم. خدا شاهده توی خواب یکی بمن گفت: رفتند کربلا جستجو. طولی نکشید که پیکر شهیدم رو آوردند.

 

 

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا