اکبر چمنی یکم مرداد ۱۳۴۴ در تهران به دنیا آمد. وی را منوچهر نیز مینامیدند.
شهید چمنی تا سال دوم متوسطه درس خواند. در عرصه ورزشی در رشته کشتی صاحب نام بود. در عنفوان نوجوانی طی چهار نوبت از سوی بسیج شهرستان شاهرود به مناطق عملیاتی به عنوان آرپیجیزن اعزام شد.
شهید چمنی در ۱۰ اردیبهشت سال ۱۳۶۱ طی عملیات بیت المقدس در محاصره تانکهای عراقی بر اثر اصابت گلوله توپ به فیض شهادت نائل آمد. پیکر پاک و مطهرش پس از ۱۷ سال به خانه بازگشت و در گلزار شهدای شاهرود به خاک سپرده شد.
شهید چمنی و شهید مجتبی ناطقی با هم دوست و رفیق بودند. از آن رفقایی که تا پای جان برعهد رفاقتشان ماندند. با هم به جبهه رفتند، با هم جنگیدند، با هم شهید شدند، با هم مفقودالاثر شدند و باهم به خانه بازگشتند.
شهید چمنی نوجوان رزمندهای است که در عملیات بیت المقدس بر اثر اصابت گلوله، زخمی میشود و دوست همرزم شهیدش مجتبی ناطقی برای نجات جان وی از هیچ تلاشی دریغ نکرد و بدن زخمی او را به دوش میکشد تا بتواند به محل امنی برساند. اما در جاده اهواز به خرمشهر، با گلوله تانک هر ۲ رزمنده نوجوان شهید شدند.
اکبر صاحب نام در عرصه کشتی در چهار نوبت از سوی بسیج شهرستان شاهرود به مناطق عملیاتی اعزام شد و در تاریخ ۱۰ اردیبهشت ۶۱ در محاصره تانکهای عراقی بر اثر اصابت گلوله توپ به فیض شهادت نائل آمد.
مادر شهید والامقام چمنی از ویژگیهای او میگوید:« رفتارش در خانواده خوب بود و اگر پدرش ۱۰ بار بیرون میرفت و داخل میآمد از جایش به احترام پدر برمیخواست و این سبب شده بود پدر نیز این احترام را به او بگذارد.»
«من هیچ وقت یادم نمیرود. اکبر شبها موقع خواب جلوی پای من زانو میزد و میگفت برای نماز قبل از اذان صبح مرا بیدار کن و بعدها متوجه شدم که او نماز شب میخواند و برای همین میخواست زودتر بیدار شود.»
کتاب پهلوان اکبر با قلم جناب آقای محمدعباسی در سه فصل «پیدایی، شیدایی و اوج بندگی» نگارش شده است
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
بسم الله الرحمن الرحیم
« و من یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف نؤتیه اجراً عظیماً »
« و هر کس که در راه خدا جهاد کند اگر کشته شد یا فاتح گردید به زودي او را پاداشی بزرگ دهیم»
آن کس که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانۀ تو هر دو جهان را چه کند
به نام خدا و با درود و سلام فراوان به رهبر عظیم الشأن انقلابمان و تمام شهداي انقلاب و جنگ تحمیلی که با نثار خونشان به ما استقلال آزادي جمهوري اسلامی را عطا کردند. و با عرض سلام فراوان و خاص به ساحت مقدس منجی انسانیت حضرت ولیعصر مهدي موعود سلام الله علیه که با قیام و انقلاب خود جهان را از ظلم، جور، فساد، کفر و تباهی نجات خواهد داد. و بالاخره با سپاس به درگاه خداوند متعال که سعادت عظمی را نصیبم کرد که به جبهه بیایم و به ندای « هل من ناصر ینصرنی » حسین زمان و ولی امر عصر خود امام امت پاسخ مثبت داده و در این راه بعد از پیروزي بر قواي کفر اگر لیاقت داشته باشم به سعادت ابدي یعنی شهادت برسم. چون شهادت سعادتی بزرگ بوده و حد نهایی تکامل انسان است. همانطور که سالار شهیدان حسین بن علی (ع) در صحراي کربلا میفرماید: .« لا أري الموت الا سّعادة » و من افتخار میکنم زیرا که شهید مقامی والا دارد، چون شهید کسی است که از روي خودآگاهی و خداآگاهی به لقاء خداي خویش شتافته است. و شهید چه فیض و سعادت بزرگی نصیبش خواهد شد! چون امامان معصوم ما همه از تبار شهیدان بودند و به شهادت افتخار میکردند، همانطور که حضرت علی(ع) همیشه از خدا طلب شهادت را می نمود.
پدر عزیزم چیزي که ما را داوطلب به جبهه ها میکند، تنها خاك این کشور نیست، بلکه هدف اصلی شناساندن انقلاب اسلامی و صدور و جهانی کردن اسلام در سراسر دنیا و دفاع از حکومت جمهوري اسلامی که سرآغاز حکومت عدل حضرت مهدي(عج) میباشد، هست. این مسئولیتی است که ما در قبال خون شهدا احساس میکنیم و در آینده نیز احساس خواهیم کرد و هدف نهایی جلب رضایت و خشنودي خداوند میباشد. و تنها به اذن خدا و پشتوانۀ ایمان و اعتقاد به امدادهاي غیبی است که تاکنون پیروزيهاي بیشماري نصیبمان شده و انشاءالله در آینده اي نزدیک قدس نیز از طریق کربلا بدست نیروهاي اسلام درخواهد آمد.
توصیه اي که به شما امت مسلمان و همیشه در صحنه میکنم این است که تا خون در رگهایتان و جان در بدنهایتان دارید دست از حمایت روحانیت علی الخصوص رهبر کبیر انقلاب اسلامی مان حضرت امام خمینی برندارید. زیرا که ولایت فقیه تداوم بخش راه انبیاء و امامان معصوم میباشد. و اطاعت و حفظ آن واجب است بر تمام مسلمین.
وصیت من به مادرم و دیگر مردم این است که: در صورت امکان هر شب بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء براي سلامتی و طول عمر رهبرمان و ظهور و انقلاب هر چه زودتر حضرت مهدي(عج) دو رکعت نماز بجا آورید. و از برادرانم و خواهرم میخواهم که همیشه تقوا را پیشه کرده و کارهایشان را براي رضاي خدا انجام دهند.
در آخر، از پدرم و مادرم میخواهم که مرا حلال کنند، زیرا که در مدت زندگیم بسیار در حق شما جفا کردم و حق شما را به جاي نیاوردم. و از تمام دوستان و آشنایان هم میخواهم که اگر از من بدي و ناملایمتی دیدند مرا ببخشند و حلالم کنند. به امید پیروزي اسلام بر کفر در همۀ جبهه ها.
« والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
61/2/ اکبر چمنی
هادی ناطقی از شهادت مجتبی و اکبر چمنی در عملیات الیبیتالمقدس و جاویدالاثر شدنشان میگوید: «مجتبی تا سوم دبیرستان درس خواند. با شروع جنگ از طرف بسیج به جبهه خوزستان (سوسنگرد) اعزام شد. کمی بعد همراه با رفیقش اکبر چمنی در عملیات آزادسازی خرمشهر شرکت کرد. یکی از همرزمانش که در لحظات آخر همراهشان بود از شهادت این دو رفیق اینگونه برای ما روایت کرد دهم اردیبهشت ۱۳۶۱ در حین انجام عملیات الیبیتالمقدس اکبر چمنی مجروح شده و در تیررس عراقها بود. مجتبی خودش را رساند بالای سر رفیقش اکبر و او را کول کرد تا به عقب منتقل کند. در پناه لولههای نفتی که در حاشیه جاده کشیده شده بود، به همراه چهار نفر دیگر از مهلکه فرار میکردیم. ترکش پهلوی اکبر را شکافته بود و بشدت خونریزی داشت. به خاکریز کوچکی رسیدیم که حدود ۲۰۰ متر تا خاکریز بچهها فاصله داشت. مجتبی، اکبر را زمین گذاشت تا کمی خستگی بگیرد. او تکواندو کار بود و بدن ورزیدهای داشت.
شهید محمدحسین دماوندی که فرماندۀ دسته بود، به او گفت از اینجا به بعد باید با سرعت بدویم تا به خاکریز خودمان برسیم. بعد به مجتبی گفت توانش را داری؟ مجتبی هم گفت بله دارم. دوباره اکبر را روی دوشش گذاشت. دیگر لولههای نفتی یا پناهگاهی وجود نداشت و باید این مسافت را در دشتی صاف که کاملاً در دید عراقیها بود، میدویدیم. با فاصله ۱۰ متر از هم حرکت میکردیم، من جلوتر از همه بودم و بعد از من محمد حسین دماوندی. وقتی به لب خاکریز رسیدیم، گلولهای به خاکریز خورد و من را پنج متر آن طرفتر پرتاب کرد. در درمانگاه سپاه منطقه که به هوش آمدم متوجه شدم آن گلوله تانک دماوندی را هدف گرفته بود، گلوله دیگری هم به اکبر و مجتبی خورده و آنها با گلوله مستقیم تانک به شهادت رسیده بودند و تا سالها از پیکرهای عزیزشان چیزی بازنگشت. ۱۷ سال بعد از شهادتشان خبر تفحص و پیدا شدن پیکرشان به خانواده رسید و دلشاد شدند. این دو کبوتر با یک بال زدن آسمانی شدند.»
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
