بسمه تعالی
هو الّذي انزل السّكينة فى قلوب المؤمنين ليزدادو ايماناً مع ايمانهم ولله جنود السّموات والارض و كان الله عليما حكيما».
اوست آنکه فرستاد آرامش را در قلبهای مؤمنین تا بیفزاید ایمانی بر ایمانشان و خدا راست لشکرهای آسمان و زمین و خداست دانای حکیم».
آهن آبدیده را زنگ عوض نمی کند -----------چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند
منافقان را تو بگو به کوری دو چشمتان ----------پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی کند
با درود سلام به روان پاک شهدای اسلام از صدر اسلام تا پیروزی انقلاب اسلامی و از پیروزی انقلاب تا عملیاتهای "رمضان" و بدر و خیبر و والفجر ۸ و کربلای یک و با سلام به اسیران کشورمان که بیش از ۶ سال است در زندانهای بعثیان مقاومت می کنند و با درود و سلام به امت شهید پرور ایران.
این حقیر کوچکتر از آنم که وصیتی کنم .اما چند جمله را که این حقیر از بزرگان وشهیدان آموخته ام به سمع شما میرسانم.
۱ـ حتی المقدور با کمک خداوند منان از گناه کردن هر چند که مهم هم نباشد، بپرهیزید و
بر شیطان لعن و نفرین فرستید.
۲- مواظب و هوشیار باشید تجملات و ثروت، زیاد جلو چشمانتان را نگیرد که باعث شود واجبات را کم اهمیت بشمار بیاورید و خدای ناکرده مغضوب خداوند عالم گردید.
۳- به صحبت های امام از دل و جان گوش فرا دهید و فرامینش را اطاعت کنید زیرا پیروی از امام دنباله روی راه حسین (ع) است.
۴ـ توصیه ای به خواهران دارم و آن اینکه حجاب کامل اسلامی را رعایت کنند چون سیاهی چادرها بیشتر از خون شهدا دشمنان و منافقان را می ترساند.
۵ـ دانش آموزان عزیز در درسهایشان مجد و کوشا باشید چون پیشرفت فرهنگی که شامل درس خواندن شما نیز میشود گامی است در جهت پیروزی و سرافرازی
محمد مهدی طالع زاده
[وصیت نامه ای دیگر]
بسم الله الرحمن الرحيم
با عرض سلام به محضر آخرین اختر آسمان تابناک ولایت و امامت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه) و با عرض درود و سلام به امام امت و امت امام و با آرزوی شفای معلولین و مجروحین جبهه های جنگ این حقیر در حالی وصیت نامه مینویسم که بالغ و مكلف هستم و به فرمان نایب امام و وظیفه پا به عرصهٔ جبهه های جنگ نهادم و تکلیفی را از سر [ناخوانا] بعضیها را انجام میدهم و [ناخوانا] چون دفاع کردن از ناموس و اسلام را تکلیف واجب و لازم دانستم به جبهه آمدم تا دین خودم را نسبت به رسول خدا و ائمه اطهار و ملت ایران ادا کنم که در آن [ناخوانا] و مرا مرگ افتخار، و بهتر از زندگی ذلت بار است.مادر و پدر عزیزم من کوچکتر از آنم که بخواهم به شما چیزی بگویم ولی یک حدیثذکامل و جامعی را از استاد گرامی و روحانی واقعی یعنی حجت الاسلام شیخ رضای بسطامی معروف به دایی رضا را به خاطر سپرده ام که برای شما نقل میکنم دایی رضا در روزهای آخر یکی از مأموریتهایمان این حدیث را برای ما گفت.
بعضی از ما همان لحظه آن راحفظ کردیم متن حدیث به این شرح است:
قال رسول الله ( ص):
«ثلاثة عصمها من ابليس، الذاكرون با الليل والنهار والمستغفرون بالاسحار والباكون من خشية الله»
یعنی سه دسته از نیرنگهای شیطان به دورند :دسته اول کسانی که شب و روز به ذکر خدا مشغولند، دسته دوم کسانی که هنگام سحر از خدای خویش استغفار می طلبند و دسته آخر کسانی که از ترس خدا می گریند. حال ای هم وطنان عزیز شما جایی هستید که حتماً باید بتوانید غیبت نکنید و دهانتان را به ذکر خدا معطر کنید. هنگامی که انسان ذاکر باشد دیگر فرصتی برای غیبت و تهمت و سایر اعمال حرام ندارد.
خانواده و فامیلهای محترم شاید ضمن اینکه من این وصیت نامه را می نویسم و شما می خوانید پیش خودتان بگویید او که این قدر حرف میزند چرا خودش این اعمال را انجام نمی داده است در جوابتان باید بگویم من از زمانی که به جبهه رفتم راه و رسم زندگی کردن را یاد گرفتم. هنگامی که نماز صبح را میخواندم پدرم به من میگفت خوب یک سوره قرآن هم بخوان مگر چه میشود؟ من هم در جواب او هیچ نمی گفتم و به رختخواب میرفتم. چون لذت قرآن و دعا خواندن من هنگامی بود که کسی در خانه نباشد و خودم تنها باشم و هیچ کس نبیند که آیا من قرآن میخوانم و یا اعمال شایسته انجام میدهم یا نه. چون اگر در زندگی مسئله ای را دقیق نفهمیده باشم حداقل مسئله (ریا) این گناه کبیره این گناه از بین برنده ثوابها، این گناه تیره کنندۀ [ناخوانا] را فهمیده بودم و تا جایی که میتوانستم از این عمل زشت دوری میکردم. لذا به این خاطر بود که حتی نمیخواستم پدر و مادرم بفهمند که من قرآن میخوانم. از بار دوم که به جبهه رفتم تمام همت و نیروی خود را به کار بردم که غیبت نکنم که انشاءالله خدا این اعمال را از من قبول کند.
تا جایی که میتوانستم هنگامی که پدر و مادرم به مسافرت میرفتند نماز شب می خواندم و به یاد شهیدان و ترس از خدا گریه میکردم و تا جایی که می توانستم به ذکر خدا مشغول بودم البته زمانی که کسی متوجه من نبود. چون من ذکر و صلوات را برای آنها نمی گفتم بلکه همۀ اینها ناشی از عشق به خدا بود. لذا به نظر من رمز موفقیت بسی معنوی زندگی، این حدیث با ارزش دائی رضا بود که وقتی آن را بکار بستم زندگی من دگرگون شد.
در خاتمه از شما میخواهم که نسبت به آینده مملکت و نسبت به وظایف خود احساس مسئولیت کنید. وظایفتان را بخوبی انجام دهید. من در یکی از پیشرفت های بعد از انقلاب مثلاً به فرض هنگامی که ایران خودش [ناخوانا] و موشک ساخته بود، من از هیجان در پوست خود نمی گنجیدم و از خوشی بی (اختیار) اشک شوق می ریختم و این بیانگر علاقه من به سرنوشت مملکتم است. ملت دستورهای امام را دست کم نگیرید. یا به جبهه بروید یا پشت جبهه کمک کنید که در آن دنیا در نزد خداوند تعالی بتوانید جوابگو باشید و ضمناً دعا برای امام یادتان نرود. به امید زیارت کربلا و آزادی قدس
۳۰۰ تومان برای ردّ مظالم به خصوص ....
گناه زیاد است. از خدا توفیق ترک گناه بخواهید. از پدرم و مادرم میخواهم فقط به گریه کردن من اکتفا نکنند و حالا که نمیتوانند به جبهه بروند پشت جبهه کمک کنند که در آن دنیا جوابگو بودن به مسائل خدایی سخت است.