Lavc56.60.100

محمدرضا بیطاری

نام و نام خانوادگی: محمدرضا بیطاری
نام پدر: علی اکبر
تاریخ تولد: ۱۳۴۳/۱۰/۱۴
محل تولد: شاهرود
استان تولد: سمنان
مسئولیت: تیربارچی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۰۳/۳۰
نام عملیات: پدافندی
محل شهادت: ماووت عراق ـ ارتفاعات گرده رش
نحوه شهادت: اصابت ترکش خمپاره
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: گلزار شهدای شاهرود
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

شهید والامقام محمدرضا بیطاری چهاردهم دي ماه ۱۳۴۳ در شهرســتان شــاهرود به دنيا آمد. پدرش علي اكبر و مادرش محترم خانم نام داشت. تا اول راهنمايي درس خواند. باطري ساز بود. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سي ام خرداد ،۱۳۶۷ در گردشــي هنگام درگيري با نيروهاي عراقي بر اثر اصابت تركش به سينه و پهلو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی  44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.

باتشکر از همکاری شما

بسم الله الرحمن الرحیم
« و من النّاس من یشري نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤف بالعباد »
درود و سلام بیکران بر روشنی بخش دلها، امید همۀ ستمدیدگان جهان، منجی عالم بشریت، مهدي موعود، روحی له الفداء و نایب برحقش خمینی کبیر و سلام بر سالار شهیدان، حسین ابن علی و همۀ شهداي راه حق.
خداوندا، تو علیمی و حکیمی و بر همۀ دلها مسلط و خود میدانی که چگونه ذره ذرة وجودم تو را ندا میدهد و ذات اقدست چنان لرزه اي در اندام من پدید آورده که قابل توصیف نیست و مرا بر آن داشته است تا هدف تو را دنبال کرده تا عاشقی در پی وصال معشوق باشم و چون شمع بگریم و بسوزم و چون پروانه سرگردان و حیران به دنبال معشوق خود باشم و شمع قلبم چنان روشنایی بر اعضایم افکنده که گوشت و پوست و استخوان من از حالت مردگی نجات یافته. هان! اي ملت عزیز و شهیدپرور که آرزوي شور و عشق حسینی در دلهایتان میباشد و اي ملتی که با مقاومت و شکیبایی خود مهر باطلی بر لکۀ ننگ زده اید و گامهایتان را استوار برداشته اید و چون کوه پابرجا و مقاوم در برابر همۀ توطئه ها تسلیم نشوید و ننگ را نپذیرفتید و مرگ و شهادت را بر ذلت و خواري و طوق بندگی بر گردن داشتن [را] ترجیح دادید و حسین وار نداي « هیهات من الذله » سر دادید و شما خواهرانم که زینب وار با اسلحه برندة حجاب و ایمان به جنگ دشمن رفتید و پوزه همۀ غربزده ها را به خاك مالیدید. آفرین بر شما که خون پاك شهداي کربلا را زنده نگه داشتید و در رگهاي شما خون آنها هنوز هم میجوشد. دندانهاي خود را بر هم بفشارید و بر دشمنان بتازید و نگذارید خون بهترین جوانان تا ابد خشک شود و دیگر اسمی از اسلام نماند، خواهران و برادرانم، مبارزه و جهاد در رأس همۀ وظایف شرعیه می باشد، آن هم در این موقعیت و برهه از زمان که تمام قدرتهاي فاسد، پرچم شیطانی خود را بلند نمودهاند و به جهانیان آشکارا ماهیت پلید خود را نشان میدهند.
خدا [ناخوانا] از دنیا وارسته ام، از همه چیز خود دست شسته ام. دلیلی ندارد که تسلیم ظلم و کفر شوم و خدا را به طاغوت بفروشم. من چون شمع میسوزم تا راه حق را روشن کنم و همۀ بندها را بریدهام که آزادانه در معرکۀ حیات جولان دهم. خدایا، مرا از بلاي غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق را ببینم و جمال زیباي تو را مشاهده کنم. خدایا، پستی دنیا و ناپایداري روزگار را همیشه در نظرم جلوه گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو غافل نکند.
برادران و خواهران، استغفار و دعا را از یاد نبرید. که بهترین درمانها براي تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید (و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا نکنند که اگر چنین کردند، روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست). حضورتان را در جبهه هاي حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید. در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید. اگر فیض شهادت نصیبم گشت، آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به رهبري او اعتقاد ندارند، بر من نگریند و بر جنازة من حاضر نشوند، اما باشد که دماء مقدس شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت خداوند متعال نزدیکشان کند.
در پایان از تمامی دوستان و آشنایان و مخصوصاً پدر و مادرم حلالیت میطلبم و امیدوارم اگر حقی بر گردن من داشته اند و ادا نشده است، مرا ببخشند و در همین لحظه بیان مینمایم اگر حقی از من بر گردن کسی مانده، همه را بخشیدم و از همه راضی هستم.
باشد که خداوند از تقصیرات این حقیر بگذرد.
بازآ، بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ
این درگه ما درگه نومیدي نیست
صد بار اگر توبه شکستی بازآ

خدایا خدایا تا انقلاب مهدي خمینی را نگهدار.
تاریخ 67/2/22
محمدرضا بیطاري

(1)علیرضا بیطاری برادر شهید:
نمی توانم از محمد رضا صحبت کنم خیلی برایم سخت است هر چند دوران حضور او درخانواده کم بود ولی با حضور او جمع ما جمع وبا فراقش زندگی ما از هم گسست دوستان بسیاری داشت به طوری که آنها در محل کارش هم دور او جمع می شدند او بسیار خوش برخوردو دست دهنده داشت در مدت خدمت سربازی هر وقت که به مرخصی می آمدتمام ساکش پر از سوغاتی برای اعضای خانواده ودوستانش بود
اخلاق های خوب فراوانی داشت که اورا دوست داشتنی کرده بودوهمه اعضای خانواده به او علاقه داشتند مخصوصا پدرم همیشه به ما می گفت اگر خدای نکرده برای هر کدام از شما اتفاقی بیفتد مطمئن باشید قبل از من خواهم رفت آخر هم آن اتفاقی که می خواست نیفتد افتاد قضیه از این قرار بود که وقتی در تیر ماه ۱۳۶۷ خبر شهادت محمدرضا را دادند ودوستان وآشنایان برای عرض تبریک وتسلیت تشریف می آوردند ظهرکه شد پدرم گفت غذایی تهیه کنیم به همراه برادران مشغول بودند. وقتی می خواستند دیگ غذارا جابجا کنند بعلت سر بودن زمین، پدرم به زمین می خورد. آبگوشت برروی پای پدرم ریخت. سریع او را به بیمارستان رساندیم چند روزی در بیمارستان بستری بود وچون سوختگی شدید بود براثر آمبولی پس از چند روزاوهم به فرزند شهیدش پیوست.
همیشه مرا به یاد این سخنش می اندازد که می گفت اگرخدای نکرده برای هریک از شما اتفاقی بیفتد من تحمل ندارم واز شما زودتربه دنیای باقی خواهم رفت
(2)حاج محمود جلالی تدارکات گردان
دریکی ازاعزامها که محمد رضا شرکت داشت من هم در تدارکات گردان بودم درعملیاتی که شرکت کردیم تعدادی اسیر عراقی گرفته بودیم از آنجایی که محمد رضا شوخ طبع بذله گو وبا روحیه بود خیلی زود بچه ها را به خود جذب می کرد. بخاطر همین روحیه بالا یکی از این اسیران عراقی جذب رفتار او شد و دید محمد خیلی به او محبت می کندهرچه پول عراقی که خیلی هم بود گویی تازه حقوق گرفته بودند. همه را به محمدرضا بخشید اوهم این پولها را بین همه بچه ها تقسیم کرد وقتی فرمانده گردان حسین قنبریان این موضوع را شنید ودید که پول زیادی هم هست محمدرضا را خواست وبه او گفت این پولها نباید بین بچه ها تقسیم می کردی.این مال بیت المال است باید بروی همه را جمع کنی وتحویل تدارکات بدهی او با تلاش و وسواس بسیارتوانست همه آن پولها را جمع آوری کند و تحویل تدارکات گردان داد و ما توانستیم با همان پولها دوربین خوبی برای گردان بخریم
(3)علی ترحمی همرزم شهید:
در عملیات کربلای ۵ با شهید محمد رضا در یک دسته سازماندهی شده بودیم. در عملیات شر کت کردیم چون ناموفق بود و دشمن از آن اطلاع داشت بشدت منطقه عملیاتی را با انواع سلاح می کوبید. ما پشت خاکریز پناه گرفته بودیم و عراقیها با انواع خمیاره ،توپ و مسلسل برسرمان آتش می ریختند. گلوله های دوشکا کامل نوک خاکریز ما را تیر باران می کرد بطوری که هیچکس جرآت نمی کرد لحظه ای سرش را بالا بیاورد. از آنجایی که محمد رضا شوخ طبع خنده رو وبا روحیه بود برای اینکه به بچه ها روحیه بدهد با روحیه شاد و طنز گونه رو به من که آرپیجی زن بودم کرد وبا لهجه شاهرودی گفت علی آقا اگر صلاح هندانی برو یکی دوتا آرپیجی بزن تا این آتیش خاموش بشه.
درآن شرایط دشوار این روحیه بالا برایم جای شگفتی داشت و هیچوقت آن را فراموش نمی کنم

 

اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی  44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.

باتشکر از همکاری شما

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا