شهید والامقام مجتبی احمدیان بیست و هشتم اردیبهشت ۱۳۳۷ در شهرستان دامغان در خانوادهای متدین و پایبند به احکام اسلامی دیده به جهان گشود. پدرش علي و مادرش نجمه خانم نام داشت.در دوران مدرسه از شاگردان ممتاز بود و همواره به واسطه قلب رئوف و مهربانش به همکلاسیها در رفع مشکلات درسی کمک میکرد. همیشه در صف اول نماز جماعت بود و به اقامه نماز اول وقت توجه خاص داشت.این شهید بزرگوار با تلاش و پشتکاری که داشت بعد از اخذ دیپلم و قبولی در کنکور موفق به ادامه تحصیلات دانشگاهی شد، اما دفاع مقدس او را بر سر دوراهی قرار داد و به دلیل احساس وظیفهای که برای دفاع از خاک میهن اسلامی میکرد، شوق درس خواندن را رها و راهی جبهههای نبرد حق علیه باطل شد.این شهید جلیلالقدر در حالی که سه ماه بیشتر از شروع زندگی مشترکش نگذشته بود و دانشجو و معاون دبیرستان ابومسلم تهران بود، برای نخستین بار به عنوان بسیجی از طرف سپاه تهران لشکر ۱۰ گردان ادوات به میدان جنگ اعزام شد.
شهید والامقام احمدیان، پس از ۵۱ روز نقش آفرینی در دفاع از کشور، سرانجام در دهم مهر ۱۳۶۱ در منطقه عملیاتی سومار در اثر اصابت ترکش به قافله سالار شهیدان پیوست.
از خصوصیات اخلاقی و شخصیتی شهید دغدغه و تابعیت از ولایت فقیه، کمک به محرومین ، یار و یاور بودن برای پدر و مادر را می توان ذکر کرد.
مجتبی در بین اقوام بعنوان یک عنصر ارشاد کننده افراد نسبت به انقلاب بود و کلامش در بین آشنایان نافذ و مورد احترام بود.
بسم الله الرحمن الرحیم
«یا ایها الذین امنوا استعینوا بالصبر والصلوه ان الله مع الصابرین* ولاتقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون* و لنبلونکم بشیء من الخوف والجوع و نقص من الاموال والانفس والثمرات و بشّر الصابرین الذین اذا اصابتهم مصیبۀ قالوا انالله و انا الیه راجعون»
به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداي هستی بخش و به نام خدایی که حتی یک لحظه زندگی کردن بدون وي قابل تحمل نیست، و با درود فراوان بر شهیدان اسلام و انقلاب و جنگ تحمیلی و با سلام بر امام امت خمینی بت شکن که راه چگونه زندگی کردن را به ما آموخت و با آرزوي موفقیت براي پیروزي تمام رزمندگان که ایثارگرانه در راه پیاده کردن قوانین اسلامی از همه چیز خود گذشته و از جان خود مایه گذاشت ه اند و سپاس و ستایش فراوان خدایی را که در این شرایط حساس بنده حقیري چون من را به مکانی فرستاد که وجب به وجب خاك آن، زنده کننده یاد شهیدانی است که خالصانه خون خویش را بر زمین ریختند، تا درخت تشنۀ اسلام تنومند گردد و امید دارم لطف خداوند تا آن حد باشد که من استحقاق این همه لطفش را نداشته ام، سعادت مردن در راهش یعنی شهادت را نصیب بگرداند و این را خدا خود می داند که وحشت من نه از شهادت که از مردنی است که در راه او نباشد. و اکنون در شرایطی قرار گرفته ام که خود را موظف می دانم چند جمله اي هم با خانواده ام صحبت داشته باشم. [ناخوانا] به پدر و مادرم سلام کرده و سلامت و عافیت آنان را از خداوند آرزو می کنم وتقاضا دارم بخاطر زحمت هایی که به آنها داده ام، مرا ببخشند . می دانم که فرزند خوبی نبوده ام و حق فرزندي را به جا نیاورده ام، ولی از شما 1 به خاطر تمام رنج هایی که براي من کشیده اید، تشکر می کنم.
پدر جان و مادر عزیز، امیدوارم به خاطر راهی که خداوند مرا در آن قرار داده، شما نیز شکر خداي را بجا آورده و بدانید که این یک امتحان است و شما باید از آن سربلند بیرون بیایید. شما باید با صبر و تحمل خویش شاکر خداوند باشید و خداي ناکرده [با] بی تابی و ناراحتی اجر خود را ضایع نگردانید. شما خود می دانید که همه ما امانت هایی هستیم از طرف خداوند که بالاخره می بایست آنرا به صاحب امانت برگردانیم. پس بنا نیست که این امر ما را آنچنان ناراحت کند که غافل از یاد خدا شویم و اما مادر جان، یادت می آید روزي از تو پرسیدم که اگر من چکار کنم تو از من راضی هستی؟ و تو در جواب با همان زبان ساده ات گفتی راه راستتان را بروید، نمازتان را ترك نکنید، تا من از شما راضی باشم. حال از تو می پرسم که این راه همان راه راستی نبود که گفته بودي؟ آیا این راه، راه تمام شهیدان نبود؟ راه امامان نبود؟ و راه تمام کسانی نبود که آرزوي رسیدن به خدا را داشته اند؟ پس اي خداي بزرگ، ترا شکر می کنم که مادرم را از من راضی گردانیدي، مادر جان می دانم صبرت زیاد است و می دانم که خوب می توانی تحمل کنی، پس در ناراحتی از دست دادن فرزندت نگران نباش، زیرا سرانجام کارش همان شد که خداوند و هم تو خواسته بودید .
مادر جان از دعا براي آمرزش گناهانم کوتاهی نکن.
پدر جان از رفتن دیگر برادرانم به جبهه، جلوگیري نکنید و بگذارید آنها هم با خون خود تضمین کننده راه شهیدان باشند.
به خواهر عزیزم: باید بگویم زحمت هاي فراوانش در مورد من همیشه در ذهنم خواهد ماند و جز دعاي خیر هیچ چیزي دیگري ندارم که تقدیمش کنم.
به برادرانم توصیه می کنم نماز را فراموش نکنند، راه اسلام را در پیش گیرند که بهترین راه همین است. در پاسداري از خون شهیدان کوتاهی نکنید که غفلت در این مورد قابل جبران نیست، ما اگر در پنج سال گذشته رفته بودیم جواب کمتري را م ی بایست ب ه خدا می دادیم و بار کمتري را با خود بدوش می کشیدیم. اما اگر اکنون از دنیا برویم از ما از خون هزاران شهید می پرسند، که براي حفظ و حراست آن چه کردیم ؟ و از خود چقدر مایه گذاشته ایم؟ و از مال و جان خود چقدر گذشته ایم؟ پس بیشتر به فکر بیفتیم و موقعیت ومسئولیت خود را بهتر بشناسیم. فرصت هاي گرانبها را از دست ندهیم . اگر می خواهیم کاري را هم صورت بدهیم و تصمیمی بگیریم، الان بهترین فرصت است. شاید فردا دیر باشد. تا باشد مانند من، خجل نزد خدا حاضر نشویم.
به همسرم باید بگویم، متأسفم از اینکه در این فرصت کم دو سه ماهه، نتوانستم برایت
فرد مفیدي باشم. اما از این موضوع خوشحالم که خداوند در همین فرصت اندك مرا از داشتن یک همسنگر خوب محروم نگردانید و بدان فرصتی پیش آمده که تو نیز صبرت را امتحان کنی و آن را رشد دهی. تو باید شجاعانه درس صبر به تمام کسانی که شهادت را مردن می دانند بدهی. تو باید در مسئولیت سنگینی که در به انجام رساندن پیام شهیدان داري استوار باشی و رسالت خویش را در این پیام به خوبی انجام دهی. البته می دانم که خوب می توانی. انشاءالله که اشتباه نکرده باشم.
در پایان، سعادت تو را از خداوند بزرگ خواستارم و امیدوارم خداوند همانطور که تاکنون به من کمک کرده با تو نیز همان کند. و به تمام کسانی که این نوشته را می خوانند باید بگویم که اکنون نه وقت ماندن که وقت حرکت است و نه وقت مردن که وقت شهادت است. کمی به زمانی که در آن زندگی می کنیم بیندیشیم موقعیت از هر جهت آماده فداکاري، از خود گذشتن و ایثار است.اگر فرصت ها ارزان از دست بروند دیگر بر نخواهند گشت . نگذاریم نعمتی را که خداوند در اختیارمان گذاشته به راحتی از دست بروند. از نعمت جمهوري اسلامی و امام می بایست به خوبی استفاده کنیم. از دعا براي ظهور حضرت مهدي(عج) کوتاهی نکنیم و از خداوند بخواهیم تا ظهورش، امام امت را در سلامت نگه دارد. با جان و مال از جمهوري اسلامی دفاع کنیم و نگذاریم این ضد انقلاب هاي خانگی« اگر قابل ارشاد نیستند » فرصت عرض اندام داشته باشند. خط امام را بعنوان معیار براي خودسازي وحرکت مان انتخاب کنیم و گول هیچ گروهکی را تحت هیچ نامی نخوریم. اگر لطف خداوند بیش از پیش شامل حال من شد و شهید شدم، مرا در شهر شاهرود دفن نمایید.
با آرزوي سلامت و طول عمر براي امام و ظهور هرچه سریع تر حضرت حجت و پیاده شدن هرچه سریع تر احکام اسلام در سراسر جهان و استقرار حکومت خد ا. همه شما را به خداوند بزرگ می سپارم و شعار تمامی رزمندگان را سر می دهیم که : خدایا خدایا تا انقلاب مهدي خمینی را نگه دار.
« والسلام »
مجید احمدیان
61/6/4 - اهواز
راوی مرتضی برادر شهید:
شهبد مجتبی احمدیان در تاریخ 28/02/1337 در دامغان در خانواده متوسط و مذهبی بدنیا آمد و بعد از مدت کوتاهی بدلیل شغل پدر بهمراه خانواده به شاهرود مهاجرت کرد.
تا کلاس یازدهم در شاهرود مشغول تحصیل بود و بعد از آن برای ادامه تحصیل به تهران نزد برادر که آنجا زندگی میکرد رفت.
در مدرسه خارزمی که مخصوص دانش آموزان با استعداد بود ادامه تحصیل داد و دیپلم گرفت.
در همان سال در دانشگاه در رشته علوم تربیتی پذیرفته شد و برای کسب تجربه همزمان در یک دبیرستان به عنوان معاون مدرسه مشغول کار هم شد تا اینکه توسط یکی از دوستانش با خانواده همسرش آشنا و بعد از مدتی با ایشان عقد کردند ولی از آنجایی که همچنان دغدغه دفاع از نظام و دین و وطن را در سر داشت شرط مهمی ضمن عقد برای همسرش مطرح نمود و آن رفتن به جبهه بود و همسر ایشان هم که از خانواده انقلابی و مذهبی بود این شرط را پذیرفت.
سرانجام مجتبی از طریق بسیج تهران به جبهه اعزام شد و به لشکر ۲۷ محمد رسول االله تهران پیوست و در اولین اعزام در جبهه سومار در عملیات مسلم ابن عقیل به عنوان فرمانده توپ ۱۰۶ شرکت کرد و در تاریخ 10/07/1361 در اثر اصابت گلوله مستقیم توپ با پیکری سوخته، جان به جانان تقدیم کرد و به شهادت رسید.
مجتبی احمدیان تنها شهید ازشهرستان شاهرود در این عملیات بود که به فیض عظمای شهادت نایل گشت.
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
