بسم الله الرحمن الرحيم
با نام خداوند درهم کوبنده ستمگران وصیت نامه خود را آغاز میکنم. اینجانب محمد حسین بیدگلی در کمال سلامت وصیت میکنم که هیچگاه امام را رها نکنید و همیشه امام را دعا کنید و هرگز نگذارید این منافقین روحانیت را تضعیف کنند چون هر که از روحانیت برید از بین رفت. اسلام بدون روحانیت مساوی است با اسلا[م] منهای اسلام. آری ای کسانی که وصیت نامه مرا میشنوید بدانید که این انقلاب که پیروز شد بدون روحانیت هرگز امکان نداشت، برای من و امثال من هرگز ناراحت نباشید چون خود خداوند می فرماید هر کس مرا دوست داشته باشد و به راه من قدم بگذارد پس من نیز او را دوست خواهم داشت و هر کس را که دوست داشته باشم او را خواهم برد پس باید بدانید که خداوند خیلی به این بنده گنهکارش لطف کرده که این چنین مقامی به او عطا کرده ای کسانی که می شنوید آنچه را که من نوشته ام بدانید هیچ چیز باعث تحریک من به جبهه رفتن نشد، بجز رضای خداوند و عشقی که به او داشتم شاید بگویند که ناکام از دنیا رفته ولی باید بدانند که تنها خواست من رسیدن به او بود. پس در این حساب ناکام از دنیا نرفتم. بعد از من برادرانم هستند که راه مرا ادامه دهند. پس از این لحاظ هم ناراحت نیستم، مگر از اینکه یک وقت شما مردم امام را تنها بگذارید ای مردم ،بدانید تنها رابط بین شما و خدا این پیر هشتاد و چند ساله است. ای مردم او را هرگز رها نکنید اولین و آخرین وصيت من همين هست. هم به برادران و مادرم و هم به کسانی که این وصیت نامه را میخوانند. چون حسین شاکری صبح زود حرکت میکند مادر جان امید دارم که دو برادرم از کارهای خود دست کشیده باشند و به راهی حقیقی پا نهند. مادر جان باز هم دور [و] بر اینها را داشته باش، ما که به جایی نرسیدیم بلکه اینها به جایی برسند. در ضمن یک قطعه نامه برای شریف می نویسم آن را به او بدهید. دیگر بیشتر از این سرتان را به درد نمی آورم. امیدوارم که دیگر بیشتر از این دگر ناراحتی نکنید چون خبرهایش می آید. به امید خدا بعد از ایــن میخواهم بروم لبنان؛ شاید آن دو تا را هم با خودم ببرم یعنی حسن و علی را. آبجی را نیز سلامش برسانید و از قول من از او عذرخواهی کنید که از دستور او سرپیچی کردم چون دستور جلودار واجب تر از فرمان خواهرم بوده به هر حال از قول من او و امید را ببوس و از تمامی شما التماس دعا دارم به امید پیروزی حق بر باطل.
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
به کام [و] آرزوی دل چو دارم خلوتی حاصل
چه فکر از خبث بدگویان میان انجمن دارم
الا ای پیر فرزانه مکن عیبم ز میخانه
که من در ترک پیمانه دلی پیمان شکن دارم
به امید پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفار به امید آن روزی که در قدس نماز بگذاریم تمامی دوستان و آشنایان را سلام برسان.
دوستدار شما
محمد حسین بیدگلی
[وصیت نامه ای دیگر]
بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خداوند در هم کوبنده ستمگران و رسواکننده منافقین وصیت نامه خود را آغاز میکنم ای مادر و دو برادر گرامی،ام امیدوارم که هرگز برای من گریه نکنید و بدانید راهی را که من انتخاب کردم تنها راه و صحیح ترین راه است راهی که به الله ختم می شود ای برادران من راهی را انتخاب کنید که مستکبرین [و] پولدارها آن راه را نمی روند راهی هر چند پرخطر است ولی به خدا ختم میشود راهی که هر مسلمانی مشتاق آن است. ای مادر جان، تنها خواهش من از شما این است که برادرانم را به راهی تشویق کنید که به سوى الله است و هیچگاه از نماز جمعه و دعای کمیل غافل نشوید. مادر و برادرانم دیگر با شما عرضی ندارم لطفاً من یک ماه روزه بدهکار هستم، آن را بگویید برایم بگیرند
[و] السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
اسفند ماه 1361
محمد حسین بیدگلی
