سید تقی حسینی در سال 1345 در شهر مینودشت در خانواده متدین و باتقوایی به دنیا آمد. فرزند سیدعلی اکبر و ساره، جوانی که در تهیه عکس و فیلم تبحری خاص داشت و آثار تصویری متعددی از وی باقی است. سال ۱۳۹۴ به عنوان «شهید شاخص بسیج هنرمندان استان سمنان» انتخاب شد
در سن 6 سالگی در مدرسه مینودشت به تحصیل مشغول شد؛ و پس از تحصیلات خود را تا اولنظری در شهرستان شاهرود در مدرسه میر غفوریان ادامه داد.
شهید سید تقی حسینی در رابطه با مبارزه علیه رژیم طاغوتی شاه از همان ابتدای تظاهرات خیابانی و شعارنویسی بر در و دیوار در نیمهشبها در سنین کم فعالیت داشت و با نوشتن بر روی در و دیوار قبل از پیروزی انقلاب همسایههای ناباب را علیه خود به دعوا شکایت وامیداشت.
شهید حسینی، ضمن خواندن درس به ورزشهای مختلف از قبیل کوهنوردی و کاراته علاقه داشت. بعد از پیروزی انقلاب و سیر تحولات مطرحشده گروهک منافقین و بنیصدر خائن ضمن مبارزه قاطع و جدی با این دشمنان داخلی از دستاوردهای انقلاب اسلامی قاطعانه دفاع میکرد.
با شروع جنگ تحمیلی و هجوم بیگانگان به سرزمین اسلامیمان، در پایگاه شهید دستغیب گروه مقاومت امام محترم در مسجد جوادالائمه ثبتنام کرد. وی در اثر تلاش مداوم عضوی از اعضای فعال این پایگاه شناختهشده و شبها را به گشت و نگهبانی میپرداخت و روزها با عزمی استوار به کمک روستانشینها محروم میشتافت و در کارهایی مانند درو به آنان کمک میکردند.
در سال 1359 پدر شهید بهعنوان راننده همراه گروهی از رزمندگان عازم جبهه شد و برای اولین بار سید تقی با اصرار، همراه پدر، خواستار عزیمت به جبهههای نبرد حق علیه باطل میشود؛ ولی به سبب سن کمی که داشت، سعی در منصرف کردن او میکنند. غافل از اینکه سید تقی این شکست را نمیپذیرد و بعد از 2 روز اعتصاب غذا او را با ماشینی که پدر عازم جبهه بود میرسانند گریهکنان به سمت جبهه میروند.
شهید بعد از برگشتن از جبهه عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در شاهرود گردید و از این طریق خود را در اختیار انقلاب قرارداد و تمام اوقات خود را صرف امور تبلیغاتی و سایر امور انقلاب میکند و برای چندمین بار همراه با گردان کربلا راهی جبهه میشود و در عملیات و حملههای مختلف شرکت نموده و در این راه هم چندین بار مجروح میشود،در عملیات فتح المبین تا آستانه اسارت پیش رفت، اما با زیرکی فرار کرد. در این عملیات چشمانش شیمیایی شد و تا چهار روز جایی را نمیدید.تا سرانجام با گردان کربلا در حمله بزرگ بدر بهعنوان خطشکن شرکت نموده و در ۲۱ اسفند ۱۳۶۳ با سمت آرپیجیزن در عملیات بدر در منطقه جزیره مجنون عراق، به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی زیر ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
saba_44@
بسم الرحمن الرحیم
« انا لله و انا الیه راجعون »
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له و أن محمّداً عبده و رسوله و انّه مقرٌّ بجمیع الأنبیاء و الرّسل علیهم السلام و انّ علیاً ولی الله و امامه و ان الائمة من ولده ائمه و انّ اولهم الحسن و الحسین و على ابن الحسین و محمد ابن علی و جعفر ابن محمد و موسی ابن جعفر و علی ابن موسی و محمد ابن علی و علی ابن محمد و الحسن ابن على و القائم الحجة علیهم السلام و انّ الجنّة حق والنّار حق و السّاعة آتیهٌ لاریب فیها
و الحمد لله رب العالمین والعاقبة للمتقین اللهم صل على محمد و اله و بلّغ بایمانی اکمل الایمان و اجعل یقینی افضل الیقین و انتَهِ بنیتى الى احسن النیات و بعملی الی احسن الاعمال
وصیتنامه اینجانب سیدتقی حسینی فرزند علی اکبر متولد 1345 در حالی که بالغ و عاقل هستم و با آگاهی کامل و با کمال افتخار و داوطلبانه گام در راه جهاد فی سبیل الله گذاشته و به یاری اسلام و امام عزیزم شتافتم.
با درود و سلام بر حجت ثانی عشر آخرین اختر آسمان ولایت مولی حجت ابن الحسن المهدی (عج) روحى له الفداء؛ و درود بر نایب برحقش پیر جماران و عزیز عزیزان و نور چشم مستضعفان امام امت خمینی کبیر؛ و درود بر عاشقان به معشوق رسیده و پروانگان بال و پر سوخته و درود بر جانبازان انقلاب و امت مقلد امام و درود بر تمامی جان بر کفان عرصه نبرد حق علیه باطل و درود بر شما پدر و مادر عزیزم.
« فاصبر صبراً جمیلاً ». در زندگی صبر را پیشه کنید که خداوند با صابران است. از سختیهای راه مهراسید و روح الله را تنها مگذارید. این راه هر چند پررنج است ولی لذت ابدی شما را تضمین می نماید این کوچه هرچند پر پیچ و خم است، ولی در انتهایش خانه معشوقه ماست. شیاطین بر آنند که بندگان خدا را از راه عبودیت خالق بی همتا بیرون برند و نگذارند که بنی آدم روی سعادت را ببینند. پس بکوشید خود را به سلاح تقوی مسلح سازید که شیاطین را قدرت نبرد با متقین نیست و خداوند متقین را وعده پیروزی داده است.
مبادا ظاهر زیبا و فریبنده دنیا شما را از سعادت اُخری بی نصیب سازد و شما را بر آن دارد که در روز حشر سرافکنده و خجل باشید و انگشت حسرت بدهان گیرید و روزی پشیمان شوید که پشیمانی سودی ندارد. امروز را که فرصت جبران برای همه باقیست مغتنم شمارید و نگذارید حب مال و جاه و خانواده شما را از مسیر عبودیت الله بدر سازد، زیرا در روز جزا مال و فرزند و جاه و مقام نفعی ندارد و تنها عمل صالح است که شما رادر جنات قرین رحمت می سازد، در دنیا بفکر آخرت باشید که دنیا گذرگاهی بیش نیست.
پس « مرگ آفت تمامی آمال و آرزوهای دنیایی شماست »
« کل نفس ذائقة الموت »
با هوشیاری و توجه نگذارید شیطان شما را از رسیدن مرگ غافل سازد. به رفتگان بنگرید. کدامینشان با خود توانسته اند ذره ای از جیفۀ دنیا ببرند؟ دین خود را برای این دنیای بی ارزش و فانی از دست مدهید.
این کاخ که میباشد گاه از تو و گاه از من------- جاوید نمیماند خواه از تو و خواه از من
بنگرید به شهیدان که چگونه پیام امامشان را لبیک گفته و با همه چیز و همه کس جز خدا وداع کرده اند پس راهشان را پیش گیرید و بدانید که پیام آنها و پیام ما اطاعت کامل
از امام خمینی و تقلید از او که مرجعیت و رهبریتش اظهر من الشمس است می باشد. در آخر از شما پدر و مادر عزیزم و تمامی اقوام و آشنایان و دوستان طلب حلالیت دارم و از همگی تقاضا دارم برای این حقیر از درگاه رحمت الهی طلب مغفرت کنید و در ادامه راه شهدا تا حد امکان بکوشید.
والسلام على من اتبع الهدی »
بنده حقیر خداوند- سید تقی حسینی
10 اسفند 1363
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتى كنار مهدی، خمینی را نگهدار
خاطراتی از شهید حسینی به نقل از مادر شهید
یکی از شبهای زمستان که برف سنگین هم آمده بود از خواب پریدم نگاهی به اتاق انداختم و دیدم سید تقی سر جایش نیست با هراس در ساختمان به دنبالش گشتم. درب انباری را کمی باز کردم و دیدم مشغول راز و نیاز و گریه است. فردای آن روز هنگام خوردن صبحانه گفت از مادرم یک تقاضا دارم؛ خواهش میکنم نیمهشب دنبال من نگرد و دلواپسم نشو زیرا روزها مشغله کاری مرا از خود غافل ساخته و میخواهم شبها خود را پیدا کنم و نیمهشبها خود را بشناسم. شهید در آنوقت 15 ساله بود.
هروقت صحبت ازدواج میشد میگفت ، عروس من فعلا جبهه هست . انشاالله وقتی پیروز شدیم ازدواج می کنم .
###
آقای جواهری تعریف می کرد ، شب عملیات بدر دستش شکسته بود . براش تخم مرغ محلی آورده بودند و روی دستش گذاشته بودند . بهش گفته بودند ، تو دیگه نباید بیای .گفته بود ، من دستم خوب شد . من مدتهاست که منتظر شب عملیات بودم حالا چطور نیام ؟سید تقی رفته بود مجروح بیاره و ما بهش گفتیم ، نرو . ولی سید تقی گفته ، چطور بریم وقتی اونجا مجروح افتاده . شاید زنده باشه ، باید بریم بیاریمش . رفته بود بیارش که تیر خورده بود شهید شده بود .
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی زیر ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
saba_44@
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
