2730

اسمعیل ملاحسنی

نام و نام خانوادگی: اسمعیل ملاحسنی
نام پدر: محمدتقی
تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۳/۲۰
محل تولد: روستای مغان
استان تولد: سمنان
مسئولیت: رزمنده
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۱/۰۸
نام عملیات: کربلای۵
محل شهادت: جنوب شلمچه
نحوه شهادت: اصابت ترکش
وضعیت پیکر: دارد
محل مزار: گلزار شهدای شاهرود
کپی لینک صفحه
اشتراک گذاری در شبکه های اجتماعی

شهید والامقام اسماعیل ملاحسنی آخرین فرزند محمد تقی و عذرا، در 1345/3/20، در مغان از توابع شاهرود به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی را در مغان، راهنمایی و دبیرستان را در شاهرود گذراند. فوق دیپلم تربیت بدنی اش را در مرکز تربیت معلم اصفهان گرفت. به عنوان معلم مشغول به کار شد. در تاریخ 1364/6/19، به عنوان فرمانده دسته به شلمچه رفت. پنج ماه در جبهه حضور داشت و در این بین از ناحیه دست راست مجروح شد. سرانجام در تاریخ 1365/11/8 ، در منطقه شلمچه در عملیات کربلای پنج به شهادت رسید. 

اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.

باتشکر از همکاری شما

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهی و ربی من لی غیرک اسئله کشف ضُرى والنظر في امرى .
«معبودا پروردگارم کیست برای من جز تو تا درخواست کنم که بر طرف کند بد حالیم را و توجه کند در کارهایم».
با سلام و درود خدمت آقا امام زمان(عج) و نایب بر حقش خمینی کبیـر پیـر جـمـاران بت شکن دوران و با سلام به ارواح طیبه شهدای راه حق و با سلام بـه امـت شـهیدپرور و به نام آن کس که حیات و ممات همه به دست اوست و به نام آن کس زبان تو گفتن مدح هر که جهان را به این زیبایی و منظمی سازنده است و هر ذره ای از آن کمال مخصوص بخود دارد. و به نام آن کس که رجعت همه به او ختم می شود.
بار الها کثرت گناهان بر دوشم سنگینی میکند و با داشتن این همه گناه خجالت می کشم که سخنی بگویم که موجب رنجش تو شود خداوندا زیاد ظلم کرده ام به خودم که در طلب تو بود بارها گوش به حرف نفس اماره ام دادم و باعث شد که از تو ای مولا دور شوم و قساوت قلبم زیاد شود و در حق تو ای معبود ظلم کنم بار الها حال از این گناهانم از تو طلب مغفرت میکنم چون جز تو کسی را ندارم که به او پناه ببرم تا روحم آرامش یابد.
بار الها بدنم از فرط گناهانم ضعیف شده است و چه بی شرم است این بنده ات که بارهـا از تو فرار کرده و حال روبه مولای خویش آورده است. معبودا از شر شیطان [ناخوانا] محفوظم دار که تنها تو را دارم خدایا خطایم را ببخش و از گناهانم در گذر که خود گفته ای بندگان توابت را دوست داری پس خدایا به مقربان درگاهت توبه ام را بپذیر و به لطف و کرمت مرا بهره مند ساز.

هنگامی که مرگ در نظرم مجسم میشود لرزه بر بدنم میافتد که چگونه می تواند ایـــن

بدن ضعیف فشار قبر را تحمل کند و باز خواستهای ملائکه را پاسخ گو باشـد. بــار پروردگارا ایمانم را قوی کن و مرا در این راهی که قدم گذاشته ام محکم و استوار نگه دار. که اگر ذره ای غرور گیرد سقوط خواهیم کرد. زیرا هر چه دارم از توست پس این نعمات را به لطف و بزرگواریت از این بنده حقیر سلب مفرما ای مولا از همه بی نیاز هستی و همه به تو نیازمند.

و تذکر و سخن با امت شهید پرور مردم قدر امام عزیز را بدانید و به سخنانش جامه عمل بپوشید شما که تمام اوقات خود را صرف کارهای روزانه می کنید. آیا بهتر نیست ساعتی هم برای فکر کردن روی سخنان امام و بررسی کارهای روزانه کنار گذارید. اگر بی اعتنایی نسبت به عنایات امام کنید از قافله عقب می افتید و در منجلاب گناه غوطه ور می شوید و همیشه از خدا بخواهید ایمانتان را نسبت به روز جزا زیاد گرداند زیرا اگر این قسمت تقویت شد سدی میشود برای جلوگیری از خطاها و گناهان مردم [ناخوانا] شیطان قسم خورده است که من انسان را گمراه میکنم پس اگر ایمان قوی نباشد، حتماً شيطان بسراغمان می آید.

دوستان و عزیزان یک کمی در خود تجدید نظر کنید و عیب و اشکال خود را در هـر جایی هست پیدا کنید که چرا دوستی این دنیا این قدر در قلب ما رسوخ کرده است [ناخوانا] دوستی مادر به فرزند خویش اگر برای انجام اعمال خیر آن را دوست دارید پس خیــر دیگر آن جهاد در راه خداست و اگر آن هوای نفس خودش دوست دارید بدانید که گام در راه گمراهی نهاده اید و مواظب باشید ،عزیزان که هر چه زودتر جلوی این اشکال را بگیرید.

و حال سخنی چند با دوستان دانشجویم که مدتی با آنها بودم. عزیزان شما را به تهذیب نفس و تقوا همراه با فراگرفتن درس سفارش میکنم چون هر یک از این دو اگر نامتعادل سعی کسب شود عیب هایی را بدنبال دارد. سعی کنید که فرزندان این مرز و بوم را [ناخوانا] تربیت کنید زیرا این کودکان امیدان آینده این انقلاب میباشند و شما را الگوی خود قرار می دهند کنید الگوی خوبی باشید از خدا بخواهید که در این راه شما را موفق گرداند.

خواهران در مورد شما سخن گفتن کار من نیست و فقط میتوانم آنچه امام در مورد شما گفته است به شما تذکر دهم خواهران [ناخوانا] حجاب خود را آن طور که اسلام دستور داده است حفظ کنید آنطور که امام فرمودند: از دامن زن است که مرد به معراج می رود» این سخن را همیشه آویزه گوش کنید و در همین راه حرکت کنید دیگر سخنی ندارم کـه برای تان بازگو کنم به امید پیروزی جبهه اسلام علیه کفر جهانی.

سخن با خانواده گرامی ام

پدرم از این که فرزندتان را در راه حق و اسلام عزیز داده اید ناراحت نباشید و شکر خدا را به جا آورید که فرزند خود را خوب تربیت کردید و آن را تقدیم خداوند کردید. پدرم و خواهرانم و برادرانم هرگاه خواستید بـرای مـن مجلـسـی بـر پـا کنید در آن روضه امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بخوانید و برای آنها گریه کنید زیرا گریه کردن برای ایـــن مظلومان هم ثواب برای خودتان دارد و هم ثوابی به روح این حقیر میرسد خواهرانم فقط شما می توانید جای مادرم گریه کنید نه اینکه خدای ناکرده به سر و سینه خود بزنید که اجر خود را ضایع خواهید کرد با هم کاری زینب گونه کنید و گریه شما فقط برای شناساندن حق باشد و در انتها از تمام کسانی که نسبت به من حقی دارند مرا عفو [کنند] آنها حلالیت می طلبم.

پدرم مقداری پول نزد عمه گذاشته ام آن را پنج روز برایم بدهید روزه بگیرند و از شما که تا این حد [ناخوانا] و زحمت برایم کشیده اید خیلی متشکرم و التماس دعا دارم و از این بابت که نزد مادرم میروم خوشحال باش و خم به ابرو [ناخوانا] خداوند با صابرین است.

از مرگ حذر کردن دو روز روا نیست.          روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست

روزی که قضا باشد کوشش ندهد سود.       روزی که قضا نیست بر او مرگ روا نیست

«والسلام»

۶۴/۹/۳۰

 

 

*قرار بود اعزام شود. باید هرچه سریع تر به ترمینال می رسید. سوار موتور شدیم و راه افتادیم. در بین راه بودیم که گفت: «چند لحظه نگه دار.»

ایستادم و موتور را خاموش کردم. پایین آمد و به سمت فردی که آن طرف خیابان بود، رفت. با او روبوسی کرد و چیزهایی گفت. وقتی برگشت، گفتم: «تو که رابطه ای با او نداشتی، چی شد که رفتی و با او روبوسی کردی؟» گفت: «ممکنه دیگه برنگردم، نباید کینه ای از من به دلش می موند.»

*یکی از همرزمانش گفت: «اون روز باز دیدمش که پول از داخل جیبش درآورد و برای صدقه داد. گفتم: "پسر! چقدر صدقه میدی؟! خسته نشدی؟" گفت: "صدقه میدم تا شما زنده بمونین." تعجبم بیشتر شد و گفتم: "برای چی؟" گفت: "تا جنازه ام رو پیش خانواده ام برگردونین".»

*پدر می گفت: «مشغول آبیاری درخت ها بودم. اسماعیل پیشم اومد و گفت: "بابا! شما راضی هستین من برم جبهه؟" گفتم: "چرا که نه، برو پسرم." برگه ای رو به طرفم گرفت و گفت: "پس اینو امضا کنین تا من برم." برگه رو ازش گرفتم و امضا کردم. وقتی به دستش دادم، از خوشحالی داشت پر درمی آورد.»

*همرزمانش گفتند: «دفعه آخری که با هم به جبهه می رفتیم، اسمعیل گفت: "با هم میریم ولی من برنمی گردم. یادتون باشه جنازه ام رو به دست خونواده ام برسونید."»

روایاتی به نقل از برادر بزرگوار شهید جناب آقای ابراهیم ملاحسنی

اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.

باتشکر از همکاری شما

در این بخش می توانید تصویر مربوط به بارکد دوبعدی این صفحه را دانلود کنید یا برای نصب روی مکان های منتسب به شهید از قسمت محصولات فرهنگی سایت اقدام به سفارش بارکد فیزیکی نمایید. این بارکد دوبعدی توسط همه گوشی های هوشمند دارای دوربین، قابل اسکن است و افراد با اسکن کردن آن به سادگی وارد این صفحه خواهند شد.

بالا