احمد در یکی از محل های قدیم شهرستان شاهرود در خانوادهای مذهبی در سال 1336دیده به جهان گشود
از همان کودکی فردی خلاق و باستعداد و دارای مهارت بالایی در ارتباط با دوستان خود داشت استعداد های فیزیک بدنی اورا سوق داد به ورزشهای کوهنوردی صخره نوردی و بسکتبال. بصورتیکه در مسابقات ورزشی دوره متوسطه هنرستان به عنوان کاپیتان تیم بسکتبال انتخاب شد. از نظر هنری جزء برترین خوشنویسان با قلم ریز و درشت بود.
قدرت بدنی اش ملجع و پناهگاه بچه های محله در هنگام نزاع های جمعی بود در عنفوان جوانی بود که از نعمت پدر محروم شد تحمل اداره خانواده مادر و چهار برادر و خواهرش با فقدان پدر برایش بسیار دشوار شده بود ناچارا برای تامین معاش خانواده مجبور به ترک تحصیل و اشتغال در خانه جوانان شد بعد از مدتی قلیل به جهت دفاع از بیت المال منجر به درگیری با مسئولین وقت ناچار به ترک محل خدمت نمود و با تلاش های فراوان بعنوان راننده جذب اداره کل راه و ترابری شد هنوز چند صباحی از خدمتش نگذشته بود که در یک تصادف بسیار خطر ناک در حین ماموریت خداوند به اوعمری دوباره بخشید .
اشتغال و استخدامش موجب قوت قلب و شادی و سرور و بارقه امیدی در خانواده شده بود.
هنوز چند صباحی نگذشته بود که با شنیدن اخبار انقلاب از طریق مبارزین انقلاب به صفوف آنها پیوست. روحیه حق طلبی وی شور و اشتیاق و اراده و ایمانش را برای مبارزه با رژیم ستمشاهی و فعالیتهای اجتماعی روز به روز بیشتر می کرد.
احمد که طعم تلخ فقر و فاصله طبقاتی را در آن دوران ستمشاهی چشیده بود حلاوت و حرارت مبارزه با رژیم ستم شاهی در وجودش شعله ور تر می شد تغییر در خلقیاتش و یافتن دوستان انقلابی و مشارکت در فعالیتهای اجتماعی استماع نوارهای صوتی حضرت امام و پخش اعلامیه های حضرت امام احمد را به آینده وطنش و بهروزی مردم مصصم تر میکرد در اوایل با شعله ور شدن آتش انقلاب در شاهرود شرکت فعالانه در تظاهرتها و درگیریهای خیابانی و پخش اعلامیه در اولویت کارهایش بود.وی از موسسین انجمن اسلامی محل کارش بود. با تأسیس بسیج مستضعفین از افراد بسیار موثردر شهر و بخصوص در محل کارش دراداره کل راه و ترابری بود. در مبارزه و حضور تمام قد مقابل منحرفین اخلاقی جامعه و منافقین، او را تبدیل به یک مبارز تمام عیار تبدیل کرد. تا جایی که منافقین خائن به ملت و وطن او را تهدید می کردند.
روابط عمومی بالای وی هرروز دوستان جدیدی را جذب خودش کرده بود.اخلاق نیکو وشجاعتش در خطوط مقدم مبارزه با منافقین و فعالیتش در رشته ورزش باستانی و کشتی پهلوانی او را به فردی شاخص در بین افراد انقلابی مبدل کرده بود.
پهلوان احمد به محض شروع جنگ تحمیلی پس از گذراندن آموزشهای نظامی و بروزشایستگی هایش بعنوان فرمانده همراه با همرزمانش عازم جبهه های حق علیه باطل شد. به محض بازگشت از جبهه لحظهای از دوستانش غافل نمی شد و به مبارزات خود با منافقین می پرداخت تقویت روح و جسم بخصوص در مقابله با منحرفین جز ضروریات روزانه وی بود. روحیات پهلوانی او را به سمت ورزش باستانی و کشتی پهلوانی سوق داد. حضور در گود مقدس باستانی بعنوان پایگاه جذب و اعزام نیرو بهمراه دوستانش عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل می شد شوخ طبعی های شهید احمد در بین دوستان همرزم خود زبانزد گردیده بود. پهلوان احمد بعد از سپری نمودن پیچ و خم های زندگی و مشکلات خانواده اقدام به ازدواج نمود که ماحصل آن دو فرزند چهار ساله و چهار ماهه در اواخر جنگ بود با پذیرش قطعنامه از سوی جمهوری اسلامی به محض تجاوز منافقین سیه دل با حمایتهای استکبار جهانی به سر کردکی آمریکای جنایتکار، به فرمان حضرت امام لبیک گفت و در حالیکه در مأموریت سازمانی بسر می برد شتابان بدون درنگ و فرصت خداحافظی با خانواده و رها کردن خودروی تحویلی در سپاه پاسداران باتفاق برادر کوچکش منصور راهی جبهه جهت نبرد با دشمنان دیرینه نظام یعنی منافقین شد و سرانجام درعملیات غرورآفرین مرصاد بعنوان فرمانده دسته به دست شقی ترین افراد که حضرت امام فرموده بود منافقین از کفار بدترند بر اثر اصابت گلوله به سينه، به درجه رفیع شهادت نایل گردید.
روحش شاد، نامش ماندگار، راهش مستدام باد
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشایندة مهربان
« اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا"(ص) رسول الله، اشهد ان علیاً (ع) ولی الله »
شهادت می دهم که نیست جز خداي یکتا و بی همتا و شهادت می دهم که محمد رسول و فرستادة خداست و شهادت می دهم که علی ولی خداست »
با سلام و درود بیکران به رهبر کبیر انقلاب و فرماندة کل قوا و مرجع عالی قدر جهان،حضرت نایب الامام، امام خمینی ارواحنا له الفدا و سلام بر شهدا از شهداي کربلا تا به شهداي میدان ژاله و شهداي 7 تیر، بالاخص شهید مظلوم آیت الله بهشتی و شهیدان محراب. وسلام بر شهیدان به خون خفتۀ کربلاي غرب و جنوب. اینجانب احمد شیخ کبیر با کمال صحت و سلامت به فرمان امام عزیز و فرماندة کل قوا، لبیک گفته و عازم جبهه هاي نبرد حق علیه باطل شدم، تا بتوانم وظیفه اي را که نسبت به این انقلاب دارم، انجام وظیفه نمایم،تا در پیش خدا و رسول و نایب امام و خانوادة شهدا خجالت زده نباشم.« هل من ناصر ینصرنی » برادران و خواهران! امروز وظیفۀ فرد فرد ما این است که نداي از حلقوم امام عزیز جاري می شود، لبیک گفته و به جبهه هاي نبرد حق علیه باطل [ناخوانا] صدامی بشتابند و این عروسک آمریکایی [را] که توسط اربابان آمریکایی اش در منطقه آشوب می کند، خفه کنیم و راه کربلا را به روي مشتاقان عاشق اباعبدالله، بخصوص خانواده شهدا باز کنیم و با امام عزیز در کنار مرقد امام حسین(ع) نماز بگذاریم و از آنجا به طرف قدس، قبلۀ اول مسلمین، حرکت کنیم و اسرائیل غاصب را از سرزمین مظلوم فلسطین بیرون کنیم انشاءالله.
از برادران و خواهران و تمام ملت ایران می خواهم که قدر امام عزیز را بدانند و شب وروز براي او دعا کنند، چون بی عشق خمینی نتوان عاشق مهدي شد. و از مردم شهیدپرور میخواهم که رهنمودها و هدایت هاي جامعۀ محترم حوزة علمیه قم را قدر بدانند و ساده از آن نگذرند، چون اگر از اول انقلاب گوش به فرمان امام و جامعۀ مدرسین حوزة علمیه می بودیم، آن قدر ضربه نمی خوردیم و خیانتی که بنی صدر وامثال او کردند، بر اثر این بود که هنوز جامعه، حوزة علمیه را نشناخته بود. و الحمدلله از زمانی که توسط روحانیت مبارز، حوزة عملیه را شناختیم، دیدیم که بعد از بنی صدر ملعون، چقدر مملکت ما توسط رهنمودهاي حوزه علمیه قم، کارهایش به پیش رفت و امروز می بینیم که دولت مکتبی ومجلس شوراي اسلامی و مجلس خبرگان، از برکات امام عزیز و حوزة علمیه قم بود. چون آنها آگاهی شان نسبت به مسئولین خیلی زیاد[تر] از من و شما می باشد. و همچنین باید دولت مکتبی و در خط امام و از مجلس شوراي اسلامی و مجلس خبرگان و تمام ارگان ها،از بطن مردم حزب الله جوشیده و بالاخص جهاد سازندگی حمایت کرده و نگذارند که دشمنان ما آنها را تضعیف کنند و از تمام مسئولین مملکتی و ارگان ها م یخواهیم که مواظب افراد ناصالح باشند که دوباره در بین آنها رخنه نکنند. و از آنها می خواهیم که بیشتر تحقیقات کرده و چنانچه انجمن اسلامی تشکیل داده اند، مورد تأیید انجمن اسلامی باشند و از مسئولین ادارات می خواهیم که بیشتر ارتباط با انجمن اسلامی اداره خود داشته باشید و از روي هواي نفسانی خود کار نکنند و چنان نشود که فلان مدیر، بدون تحقیق، خداي نکرده مغرضانه قضاوت کند و شخصی را که براي این مملکت وجودش مثمرثمر است، کنار بزند و به حرف افرادي که امروز دایۀ دلسوزتر از مادر شده اند گوش دهد. [ناخوانا] این گران فروشان و محتکران که خون این مردم را مثل خفاش می مکند، خدا از آنها نگذرد [ناخوانا] این مردم شهیدپرور، جوان هایشان را به جبهه می فرستند و شهید می دهند و این [از] خدا بی خبران اگر به جبهه نمی آیند و کمک نمی کنند، لااقل چوب هم لاي چرخ این انقلاب نگذارند. و از دادگاه هاي انقلاب می خواهیم که با اشد مجازات با آنها رفتار کنند و این قدر مردم ما و رزمندگان [را] که در این هواي گرم جان فشانی میکنند، ناراحت نکنند. و آنها بدانند که انشاءالله جنگ تمام می شود و این رزمندگان جواب شما را هم خواهند داد.
و از شما مردم غیور می خواهم که صفوف نماز جمعه و دعاي کمیل و تشکیل راهپیمایی و مراسم شهدا [را] زیاد کنید. و امید رزمندگان فقط به شما مردم پشت جبهه است و مهم تر از همه چیز همین ها است. علت جنگ عراق علیه ایران بر اثر وحدت و اتحاد و صداي الله اکبر شما بود که به مملکت اسلامی حمله ور شد.در آخر صحبتی هم با خانواده عزیزم، مادر و همسرم و برادرهایم و خواهرم دارم. ازشما مادر می خواهم که مرا ببخشی، چون این حقیر فرزند شما نسبت به شما وظیفه ام را خوب انجام ندادم، چون حق مادر خیلی زیاد است که خدا می داند و از تو مادر طلب عفو و بخشش را دارم، چون تو زیاد رنج کشیدي و به کسی هم نگفتی. از تو مادر می خواهم که صبر داشته باشید بعد از شهادتم، گرچه لیاقت ندارم و چنانچه شهادت نصیبم گردید، گریه زیاد نکنید و اگر خواستی، یک جا تنها برو و گریه کن، مبادا دیگران بفهمند و سوء استفاده کنند و بدان تو در پیش خدا اجر زیادي داري.و اما همسرم از من راضی باشید. شاید وظیفه اي را که نسبت به تو داشتم خوب ادا نکرده باشم و از شما همسرم معذرت می خواهم و به احترام خودت مرا م ی بخشی. و از شما می خواهم که در تربیت فرزندمان میثم عزیز سعی و کوشش کنید و چنان تربیت کنید که در آینده شخص مفیدي براي اسلام و جامعه باشد انشاءالله. و از برادران حزب اللهی ام ناصر و منصور و علی از شما می خواهم که اسلحۀ به زمین افتادة برادرت را بگیرید و برعلیه کافران شورش کنید و چنانچه به شما بی احترامی کردم، از شما همگی برادرانم معذرت می خواهم و امیدوارم که به بزرگی خودشان ما را ببخشند. واي همسر عزیزم، از تو هم معذرت می خواهم که چنانچه به تو بی احترامی کردم و از تو می خواهم که در زندگی ات صبور باشی و در تربیت فرزندمان کمال سعی و کوشش
کنی و آنها را تحویل اسلام و مسلمین کنید و من دعاگوي شما می باشم اگر خداوند قبول کند. و در آخر حرف هایم از همۀ افرادي که مرا می شناسند بالاخص فامیل ها چنانچه بی احترامی خداي نکرده، کردم از آنها می خواهم که مرا ببخشند.
« السلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
7/5/62 غروب جمعه انرژي اتمی
احمد شیخ کبیر
خدایا خدایا، تا انقلاب مهدي، خمینی را نگه دار ( 3 بار)، رزمندگان اسلام، نصرت عطا بفرما، زیارت کربلا نصیب ما بگردان.
[وصیت نامه اي دیگر]
بسم الله الرحمن الرحیم
اینجانب الحمدلله به کسی آنچنان بدهکار نیستم، شاید مبلغ هاي آن خیلی ریز باشد که [ناخوانا] آن هم من یادم نیست. اگر هم مبلغ هاي آن بزرگ باشد، کاملا" یادم است که آن هم برایتان
نوشتم و لوازم منزل که منزل مادرم است، آنها را به مادرم بخشیدم و کسی حق این را ندارد که بگوید این لوازم از احمد بوده. اولا" وظیفۀ من بوده که بعد از پدرم کفیل زندگی باشم، تا
زمانی را که برادرهایم بزرگ شوند و من زندگی را تأمین کنم و لوازم منزلی را که در زندگی خودم بوده، تعلق به خانواده خودم دارد و از همسرم می خواهم که چنانچه شهادت نصیبم گردید، وظیفۀ شرعی خودش را نسبت به ادامۀ زندگی انجام دهد و مانعی از لحاظ اینجانب نبوده و هرگز خودش را اسیر اینجانب نکند، چون خداوند راضی نمی باشد. البته باید ببخشید که این حرف ها را می زنم، همه اش به عنوان وظیفۀ شرعی می باشد. و بعد از اینجانب قیم خودم را برادرم ناصر معلوم می کنم و ایشان کارهاي زندگیم را سر و سامان بدهد، خداوند به ایشان اجر دهد. دیگر با شما عرضی ندارم، جز سلامتی امام عزیز و خانواده محترمم را از خداوند متعال خواهانم.
سلام من را به یکایک فامیل ها برسانید. حاج عمو و زن عمو و کاظم آقا و برادرشان وخانواده شان و آمنه خانم و زن حاج عمو و منزل حاج آقا و خانواده هاي آقاي میرحسینی و آقاي خواجه و آقاي سلیمانی و آقاي اسماعیل پسرعمه و عمه و آقا اسماعیل خودمان وتمامی فامیل ها و عمه سکینه و خانواده حاج عمو و منزل شهید بیدگلی همگی را سلام رسانید و امیدوارم که ما را ببخشند واگر دنبال کسی غیبت کردم امیدوارم که من را ببخشند.
« والسلام علیکم و رحمۀ الله و برکاته »
احمد شیخ کبیر
15/5/62
و اما در مورد اموال زندگی خودم چند [ناخوانا] بدهم. از همسرم می خواهم در مورد [ناخوانا] که کاغذ پیشش است، مبلغ آن را بپردازد و مقداري پول پس انداز در بانک دارم از روی(ناخوانا) بگیرد و مبلغ هشت هزار تومان که به عنوان موتور ریختم ولی به نام ناصر است، [ناخوانا] خودتان این مسئله را حل کنید، چون پول در فیش بانکی به نام ایشان است و مبلغ سی هزار تومان جهت ماشین به حساب اینجانب ریخته که این مبلغ پول از اینجانب نبوده، این پول از ورثه بوده و مقداري به حاج علی شاهرودي بدهکارم، آن را تسویه کنید بابت [ناخوانا]
مشهد، مبلغ 14500 تومان × دو هزار تومان به ایشان دادم، بقیه آن مانده و در مورد قالی به ایشان دادم، ایشان گفته که قیمت فرش 17000 تومان است که اول قرار اینطوري نبود حالا اگر قبول کرد، کرد اگر قبول نکرد به ایشان بقیۀ آن را بپردازید. مبلغی نذر داشتم،( شاید یاد رفته، مبلغ چهارصد تومان به مسجد امام حسین( ع) و مسجد ابوالفضل( ع) دامغان روي هم بپردازید.
از شما همسرم و مادرم و برادرهایم می خواهم که 7 سال روزه برایم بگیرید و 7 سال نماز برایم بخوانید و براي پدرم از اول محرم، چون سالش است، 5 روز روضه بخوانند ونمازهاي قضاي پدرم را برایش بخوانید و فیش تلفن توي چمدان است مبلغ دو هزار تومان به مسجد [ناخوانا] بدهید تا خرج دعاي کمیل و غیره کنند. مشهد که رفتید یک روضه از اباعبدالله الحسین( ع) و فاطمه زهرا( س) برایم بخوانند. اگر کسی گفت که من از فلانی اینقدر پول می خواهم قبول نکنید اگر جزئی و مبلغ کم باشد و من یادم نیست و اگر کسی از من طلبکار است، یادم نیست امیدوارم که راضی باشد و ما را ببخشد.
« والسلام »
15/5/62
احمد شیخ کبیر
[وصیت نامه اي دیگر]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم. با توفیق و آرزوي موفقیت و پیروزي رزمندگان اسلام، در جبهه هاي نبرد حق علیه باطل، بر صدام [و] صدامیان و دعا براي امام عزیز پیر جماران که به حق نایب امام
زمان(عج) می باشد و خداوند از لحظه لحظه هاي عمر ما را بگیر و بر عمر بابرکت ایشان بیفزا. خداوندا شکر و سپاس می کنم که این بار توفیق به این بندة حقیر و ضعیف دادي تا در مصاف با دشمن خون آشام و پلید که به هیچ وجه بویی از انسانیت نبرده و چون حیوانات وحشی حمله می کند، به جبهه روي بیاورم و چون پیام امام و مرجعم را شنیدم نتوانستم لحظه اي به خود اجازه بدهم که در خانه بنشینم و نداي امام را لبیک نگویم و از اینکه بعضی از مردم ما فکر کرده اند که با پذیرفتن قطعنامه جنگ تمام شده و صلح برقر ار گردیده دیگر باید به فکر راحتی و آسایش زندگانی باشند، ولی دیدید که این جرثومۀ فساد جنایتکار، حرف هایش جز یک حیله و دروغ بیش نبود و بعد از پذیرش قطعنامه، حمله هایش را به سوي جمهوري اسلامی گسترش داده و خواست جمهوري اسلامی را از پاي درآورد ولی یک آزمایش براي ما بود که خداوند بندگانش را امتحان کند و دیدیم چگونه مردم روي به جبهه ها آوردند و دشمن زبون را از پاي درآورده و به آن سوي مرزها فراري بدهند و همان طور که خداوند می فرماید « و مکروا و مکرالله والله خیرالماکرین »
از امت شهیدپرور می خواهم همچنان جبهه ها را گرم نگه داشته و روی به سوي جبهه ها آورند و رزمندگان اسلام را یاري کنند. هنوز کار تمام نشده و این خیانت کاران هرگز دست
از ما نمی کشند و می خواهند اسلام عزیزمان را نابود کنند. البته باید به فکر این نباشیم که چرا یک مقدار از خاکمان را گرفتند و یا اینکه ما در خاك دشمن هستیم. اینها نباید در روحیه ما تأثیري کند و هدف ما اسلام است « اگر بکشیم پیروزیم و اگر شهید هم بشویم پیروزیم »
دنیا آخرش مرگ است چه مرگی باعزت[تر] از شهادت در راه خدا؟ اگر لیاقت داشته باشیم انشاءالله.
« والسلام »
خدایا خدایا، تا انقلاب مهدي، خمینی را نگه دار.
باختران
3/5/67
برادر حقیر
احمد شیخ کبیر
اگر شما در جهت تکمیل این بخش میتوانید به ما کمک کنید و مستنداتی دارید لطفاً برای ما در پیامرسان ایتا به نشانی 44_saba@ ارسال فرمایید تا در سایت بارگزاری گردد.
باتشکر از همکاری شما
شاهرود- پارک علم و فناوری استان سمنان
آیدی ایتا: jalalibme@
شنبه _ پنجشنبه : 7:00 - 16:00
کلیه حقوق این سایت متعلق به گروه جهادی نصرا میباشد.
